چون شما فقط یک بعُدشو میبینی
منطق ما با منطق جهان هستی متفاوته
بزار خودمو برات مثال بزنم
من ۱۶ سالم بود ازدواج کردم
و توی ۲۷ سالگی با یه بچه جدا شدم
همه چیز زندگیم هم شوهر سابقم بالا کشید
اگر میخواستم وارد نقش مظلوم بشم و بزنم تو سر خودم
و حتی حسادت کنم به رفاه دیگران احتمالا مستحق این حسا بودم
ولی من تصمیم گرفتم بفهمم و با اگاهی ادامه بدم مسیرم رو
شاید این تنها راه بود تا من به اون اگاهی برسم
طلاقم برای من یه شکست هست ولی در کنارش یه درس بزرگ هم بود
راه رسیدن به اون اگاهی برای من این طوری بود
نمیدونم تونستم منظورم برسونم یا نه
بنظرت کسی ک هر مسافرتی خواسته رفته با هرکی دلش میخواد بوده خونواده اش همیشه بهش افتخار کردن
ازدواج کرده الان دغدغه اش کاشت ناخن و مژه و اینور و انوره مسافرتا خارجی میره بهترین ماشین و زندگی رو داره نمی‌دونه در طول روز کدوم کافه رو انتخاب کنه وقتی برای بدبختی داره؟وقتی خودش خوشحاله از زندگیش راضیه و اتفاقا شکر گزاره خدا همچین زندگی رو لایقش دونسته
