2777
2789
عنوان

جلسه خواستگاری چی بگیم (آموزش)

| مشاهده متن کامل بحث + 1128 بازدید | 202 پست

پاگشا

  • برای پاگشای من ۳۰۰هزار تومن گذاشته بود توی پاکت. ما برای پاگشای عروسامون طلا میدادیم، خلاصه اومدیم خونه مامان و بابام پشیمون شده بودن من گفتم بابا اشکالی نداره گناه دارن
  • شوهرم میگه رفتیم خونه عمه‌ت وضعش خوب بود فقط کادو بهت پارچه داد؟
  • شوهرم از دو ماه قبل عقد یعنی وقتی صیغه بودیم میگفت که ما رسممون اینه که اول داماد رو پاگشا میکنن بعد ما عروس رو پاگشا می کنیم. در حالیکه ما رسممون برعکسه. طرف ما اول عروس رو دعوت میکنن و حتما یه تیکه طلا به عنوان پاگشا میدن و خودشونم یه جشن نقلی میگیرن و به عروس شاباش اینا میدن ولی بابام گفت حالا که داماد این رو میگه خب اول ما دعوتشون کنیم. یه هفته بعد عقد پاگشا کردیم و بردیمشون رستوران و بعد اومدیم خونه واسه پذیرایی. دسر و میوه و چایی شربت دادیم و به مامانش روسری و باباش پیراهن و به خودشم ساعت. اونا پاگشا نکردن شغل همسرم رو بهونه کردن در حالیکه شغل همون شغل بود و همسر همون همسر!!! پس ما چطوری وقت کردیم یه هفته بعد پاگشا کنیم که اونا نتونستن. بهمن ماه پاگشا کردن و فقط بردن رستوران و به عنوان پذیرایی بعد شام فقط باقلوا دادن. به پدر و مادرم کادو ندادن. به منم کادو ندادن!!
  • خونه کسی که شما پاگشا نکرده تو عقد میرین حالا یه مهمونی بزرگ گرفته همه رو هم دعوت کرد حالا به مادرشوهرتون گفته یه ما بگه. شما باشین این مهمونی رو میرین؟
  • خواهر شوهرم انقد پرروعه میخواست مرغ پخته بذاره جلو خونوادم برای اولین بار! ما رسم داریم گوسفند سر ببرن! مرغا رو هم به اصرار من کباب کردن.
  • من ۷ ماهه نامزدم. خونه ی پدرشوهرم هنوز برای پاگشا نرفتم. متوجه شدم که خانوادش اصلا دغدغه ی این رو ندارن که هدیه بدن. فقط می خوان گوسفند سر ببرن. من به نامزدم فهموندم که باید هدیه بگیرید. بعد بهم گفت ما رسم داریم بعد عقد اولین بار که عروس میاد هدیه می گیریم در حالی که ما فامیلیم و رسومات یکیه بع.د از عقد هم می دونم چون هدیه عقد میدن، برای پاگشا چیزی نمیدن. حالا ما قراره بریم خونشون چون یکی دو خانواده از فامیل هامم همراهمون هستن واقعا خجالت می کشم ‌اگه هدیه ندن.
  • خونواده‌ی همسرم بعد 4 ماه مثلا میخوان پاگشا کنن. خونشون یه شهر دیگه‌است. نه زنگی، نه اجازه‌ای از خوانوادم، نه دعوت از من و خوانوادم، هیچی پسر لوس نانازشون پیام داده به من و میگه من میخوام هفته‌ی دیگه برم خونه بابام. برنامه‌ات چیه؟ منم گفتم برنامه‌ام به چه منظور؟ من جایی دعوت نشدم. برگشته میگه وقتی منو پاگشا دعوت نکردین و ناز منو نکشیدین. من چرا باید ناز تورو بکشم!

مهمونی بعد از عروسی

  • رسم طرف ما اینه تا شش هفت ماه کسی خونه تازه عروس نمیره. خلاصه هنوز دو ماه از عروسی نگذشته بود یه روز ساعت دو از مدرسه اومدم شوهرم گفت خواهرم زنگ زده گفته ما بعدازظهر میایم خونتون. فکر کنین تازه عروس، ناوارد، خسته و کوفته از سر کار اومده میبینه یکی خودش رو دعوت کرده خونش
  • جهازم رو چیدم و فردا مهمون دارم. اولین پذیرایی از مهمان رو مادر عروس میخره. گفتم چایی، میوه و شیرینی مادرم خریده. شوهرم میگه آجیلم یکم باشه خوب دیده میشه.
  • طرف شوهرم هم رسم دارن بعد عروسی عروس داماد دعوتی میگیرن و به خواهربرادرا شام یا ناهار میدن.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

مهریه

  • 8 سال با هم دوست بودیم به خاطر مهریه از هم جدا شدیم.
  • شوهرم میگه مهریه رو ببخش
  • وقتی رفتیم محضر، نشسته بودیم که محضردار سوال کرد مهریه عندالمطالبه باشه یا عندالاستطاعه. من اولین بارم بود میشنیدم. گفتم یعنی چی؟ محضر دار گفت عندالمطالبه یعنی هروقت عروس بخواد و عندالاستطاعه یعنی هروقت داماد داشته باشه. بعد محضر دار از داماد پرسید کدوم باشه اقا داماد؟ نامزدمم بدون ذره ای سوال و نظر از من و خانوادم بی معطلی گفت عندالاستطاعه. و بعد محضر دار از من سوال کرد عروس خانم نظر شما چیه؟ من شوکه شده بودم و نمیدونستم چی بگم. روم نمیشد خلاف نظر داماد رو بگم و ناچارا گفتم عندالاستطاعه (من خب هیچ وقت قلبا دنبال گرفت مهریه نبودم حتی اگه به طلاق میرسید، دلم نمیومد از پسری مهریه بگیرم ولی دلمم نمیخواست عندالاستطاعه باشه)

وام ازدواج

  • چند سال با هم دوست بودیم اما همیشه می‌گفت روی وام ازدواجت هیچ حسابی باز نکن! اون رو باید بدی به من تا زندگیمون یه پیشرفتی داشته باشه. فکر کردم یه چیزی میگه و از سرش میفته اما الان می بینم که نه خیلی مصر هست که وام ازدواجم رو باید بهش بدم. از طرفی مادرم میگه دست و بال ما خالیه و نمیتونم بدون وام بهت جهیزیه بدیم. اگر وام رو میخواید، ما بهت جهیزیه نمیدیم. نامزدمم میگه جهیزیه ندن، منم مهریه نمیدم و دیگه هم حق ندارن بیان خونمون. منم تصمیم گرفتم جدا بشم وقتی هیچ کس این وسط به من فکر نمیکنه.
  • شوهرم میخواد وام ازدواجش رو بده برادرش. اگه بخواد این کار رو کنه، ازش جدا میشم.
  • نامزدم میگه که جهیزیه مارک دار بخر، وام ازدواجت هم بیار توی زندگی به بابات بگو که زمین بفروشه و برای تو جهاز بخره.

یارانه بعد از ازدواج

  • همون چوس تومن یارانه رو میزنی تو جیب بابات، انشالله خدا از سرتقصیراتت نگذره

سیسمونی

  • گیر داده که سیسمونی رو خونواده‌ی تو باید بخرن و من نمیخرم
  • شوهرم بهم میگه برای بچه تو راهیمون بگو پدر مادرت لباس بخرن. بچه دوممونه میگه وظیفه اوناست بخرن درحالیکه خانواده خودش سر بچه اولم هزارتومن هدیه ام ندادن. تا میگم سیسمونی سر بچه اوله نه دوم. گارد میگیره و قاطی میکنه که اره تو عاشق خانوادتی. اگر خانوادمم چیزی بگیرن عوض تشکر میگه وظیفشونه
  • وضع مالی شوهرم خوبه. مامانمم هم داره برام سیسمونی میخره. شوهرم هی میگه بگو مامانت این رو بخره، اون رو بخره.
  • مادرشوهر من کلا انگار یه چیزیش میشه، هر سری باید چرتی بگه. میگفت ما رسم سیسمونی داریم، خانواده دختر برای نوه میخرن. به من میگفتن تخت و کمد نوه رو دیگه مامانت میخره نه.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

 (1) جهیزیه

  • ما بدون خبر خانواده ی شوهرم جهاز رو چیده بودیم. مادر شوهرم وقتی متوجه شد، جهازم رو بار کرد و آورد خونه ی پدرم. مادرشوهرم میگه که باید دوباره  جهاز کشون کنید. خیلی از وسایلم در مسیر داغون شده بود.
  • شوهرم گیر داد میز غذا خوری ده نفره یا بیشتر بگیر با بوفه. اولا میز ناهارخوری ده نفره جا نمیشه و بوفه هم قدیمی شده. نه فامیلای من و نه خودش رو میز نمیشینن. میگم دو تا صندلی برای جزیره میگیریم میگه اون قسمت خونه خالیه باید پر بشه. اخه کی میز غذا خوری رو میذاره گوشه خونه کنار دستشویی.
  • ده روز دیگ عروسیمه. شوهرم جیبش ته کشیده و پول نداره که برای پذیرایی و اتاق خواب پرده بخره. خانوادش از قبل پرده دارن، استفاده شده هست و میخوان بهش بدن. اولش بهم بر خورد به منه تازه عروس دست دو بدن. ثانیا به همسرم میگم کلا پرده نزنیم تا کادو گیرمون بیاد. میخریم نوش رو میزنیم ولی نمیفهمه
  • مادرشوهرم  زنگ زده و ادرس چندتا پیج مغازه یخچال و.. استوک فرستاده و میگه برید از این استوک ها بخرین. گفتم مامان جون استوک یعنی عیب ایراد داره. بماند چقد تیکه شنیدم  و مادرشوهرم چقد بدش اومده که فلانی جهیزیه کامل اورده. فلانی چی کرده. فلانی جهیزبه یه میلیارد اورده 
  • شوهرم پدرش همه پولاش رو گرفت حالا قطره چکونی پول میده بهش. منم بهش گفتم بریم تلویزیون بخریم. گفت باشه. به پدرش گفته و پدرش گفته حالا وسایلش رو بچینه بعد تلویزیون رو کجا میخواد بذاره؟ گفتم پرده دیدم همش میگه باشه ولی نمیخره اخرش زنگ زد به باباش که از پولم بزن کارتم برم پرده بخرم. باباش گفته اونا باید بخرن، نه تو.
  • من اصلا خیاطی بلد نیستم. گفتم چرخ خیاطی نمیخوام. وایی خواهر شوهرم و مادرشوهرم مخ منو خوردن سر چرخ که مگه زن بدون چرخ خیاطی میشه. خستم کردن انقدر تیکه انداختن و حرف زدن دیگه
  • پدرم میخواد به جای جهیزیه، یه زمین به نامم بزنه.
  • زندایی شوهرم قهر کرده چون جهازکشون بهش خبر نداده بودیم و گفته عروسی‌تون نمیایم
  • به شوهرم گفتم که اسپیلت برای عروسی با داماده. بعد برگشت گفت نه اینکه خونه بابات داشتی عادت داری نمیتونی بدون اسپلیت باشی. بعد هر هر خندید و گفت شوخی کردم. ما کولر پنجره ای داریم نه اسپیلت بخاطر اینکه شمالیم و خنکه ولی در اینده خونمون تهرانه. خیلی ازش ناراحت شدم‌
  • شوهرم داره خونه می سازه. می گه چون دارم خونه میسازم باید 2 میلیارد جهاز بیاری. باید فاکتور هاش رو بیاری. باید همش خارجی باشه. اگه ماشین لباسشویی ایرانی گرفتی، برو عوض کن. بعد میگه خونه‌ی خوب، جهاز خوب میخواد. منم قرار نیست جهاز بد ببرم ولی ۲دست مبل نمیخرم. میگه کمد دیواری با دختره. منم زیر بار نمیرم
  • شوهرم میگه فلانی میبینی جهیزیه اش چقدر خوبه، من شانس ندارم که جهیزیه درس حسابی بیاری. بهم میگه ظرفشویی چی میخری؟ مادرش میگه یخچال ساید بخریا. یخچال الکی نخری. گوه توشون. بابای من یه کارمند بازنشسته ی پیره
  • مادر شوهرم سر جهیزیه اذیتمون کرد. هرچی اوردم میگفت کمه. میگفت فلانه بهمانه. میگفت چرا استکانات دو دستن؟ چرا سرویس چینیت گلش فلانه؟ چرا روتختیت صورتی؟
  • سرویس چوب رو قراره پدر شوهر و مادرشوهرم بخرن. حالا همسرم بهم میگه مامان و بابا میخوان برن سرویس چوبم رو بگیرن. بهش میگم آخه مگه نباید من باشم و به سلیقه ی من باشه و... میگه خب به خانواده م چی بگم
  • خانواده شوهرم گفتن شیر بها نداریم بدیم ولی ما رسم داریم شیربها هفت قلم دوماد بیاره
  • مادر و خاله داماد از همه چیز ایراد گرفتن حتی جنس ملحفه ها و... میگفتن چرا پتو نازک خریدی، چرا لحاف نخریدی، چرا فرش تراکمش کمه. اخرش مامانم گفت همه چی رو جمع کنید، برمیگردونم و دخترمم بهتون نمیدم
  • قراره فرش جهیزیه رو شوهرم بخره. شوهرم زنگ زد گف اومدم فرش دیدم واسه آشپزخونه، کلی سعی کرد من رو راضی کنه که همون رو بگیره من گفتم از لحاظ مالی اوکیه؟ بعدا کم نمیاد؟ گف نه خیالت راحت. آخر سر گفتم باشه. بعد گفت تو الان چقد میتونی بزنی. جا خوردم، گفتم به حساب من رفتی فرش ببینی؟ بعد کلی داد و بیداد کرد زندگی خودمونه و کمک کنی به جایی بر نمیخوره یه عالمه از این حرفا زد و کلا مسائل و هم با هم قاطی میکنه. بابات به من فلان حرف و زد، من اصن پول آتلیه عمارت ندارم و کلی چرت و پرت

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

 (2) جهیزیه

  • ننه ی شوهری که توقع جهاز زیاد داره، میگه یخچالت حتما ساید باشه. مبلات سلطنتی باشه
  • حتما جهیزیه آبرومندانه میخرم ولی اصلا از قیمتا خبر ندارم مثلا میگم مبل ۵٠ تومنه. شوهرم میگه میخای مبل اشغال بخری؟
  • خانواده ی شوهرم به فرش های دستبافم گیر داده و میگه پدرت باید عوضشون کنه. پدرم برای چهارتا فرش صد و چهل میلیون پول داده.
  • برای جهازم فرش خریدم. اومدن گفتن که 1200 شانه نیست و 700 شانه است. باید فرش دستباف بگیری
  • ما رسم داریم که جهاز نامه امضا میکنیم و عروس و داماد مواردی رو که تهیه کردند روی کاغذ مینویسند و چند تا شاهد امضا میکنن. قبول نکردن و بین خونواده ها درگیری شد.
  • توی خواستگاری میخواستیم وسایل رو مشخص کنیم که هر کی چی بگیره. بعد پدر همسرم گفتن نه اینطوری کار خوبی نیست و ما هر چی بتونیم برای پسرمون میگیریم. بعد الان همسرم میگه مامانش گفته وسایل آشپزخونه مثل یخچال و لباسشویی با دختره. در حالیکه برای ما اینطور نیست
  • قراره یه وسیله خونه بگیره برای جهیزیه. من مدلش رو انتخاب کردم. میگه خانواده م میگن این گرونه و یه مدل دیگه بگیر
  • زمان جهاز دیدن زن داداشم من یه نگاه کلی کردم و نرفتم ریز به ریز ببینم جهازش رو. بعد گفت مادر عروس بیاید ببینید من گفتم دیگه شما زحمت کشیدین، من توهین میدونم به طرف که برم جهاز ببینم ولی با این حال رفتم تزیین یخچال رو دیدم و تشکر کردم. حالا بعد 4سال زن داداشم پشت سرم حرف زده
  • دارم جهیزیه میگیرم. بلور گرفتم پشت تلفن میگه بلور شوکا گرفتی؟ گفتمش نه در حد توانایی خونوادم بلور گرفتم و شوکا نیست. رفتم مبل دیدم و مبل راحتی دوس دارم و واسش احترام قائل شدم ازش در مورد رنگ مبل سوال کردم اما میگه نه نگیر. تو باید مبل استیل بگیری یا کلاسیک و بریم مرکز استان ببینیم جنسای شهر خودمون آشغاله. بهش گفتم مرکز استان قیمتا خیلی بالاست من بودجه خودم رو در نظر میگیرم واسه خرید.
  • شوهرم خیلی داره نظرشو تحمیل میکنه، اونم با زرنگی؛ مثلا میگفت فرش به نظرم فلان مدل بخریم. من گفتم طوسی شیکه یهو گفت اههههه نههههههه زشته باید رنگ داشته باشه فرش و کلی مدل فرستاد که من این مدلی دوس دارم. الانم میگه من مبلمانی که دوس  دارم رو عکس گرفتم که بابات خواست بگیره از این مدل بگیره. من خییییلی ازش لجم گرفته چی بگم بهش اصلا مگه داماد باید برای ما تعیین کنه چی بخریم

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(3) جهیزیه

  • پدرم فکر میکردن صحبت راجع به چیزهایی مثل جهاز که مشخصه خانواده داماد هم باید توش مشارکت داشته باشن شاید توی جلسه خواستگاری قشنگ نباشه و اجازه بدن خود خانواده داماد به موقعش خودشون کمک و مشارکت میکنن و متاسفانه بی تجربگی کردیم و راجع به جهاز صحبت نکردیم. پدرم مشغول خرید جهاز شده بودن و اونا هم هیچی نگفته بودن که میخوان مشارکت کنن. همون شب پدرم با پدرشون بحث مشارکت تو جهاز رو مطرح کردن و گفتن چون از قبل ما صحبتی نکردیم شما تلویزیون و فرش رو حداقل بدید که در کمال ناباوری پدرشوهرم گفتن ما رسم نداریم و همه جهاز رو عروس میاره. پدرم با وجود اینکه به عنوانِ یه مرد براشون سخت بود ولی این موضوع رو یکی دو بار دیگه هم مطرح کردن چون واقعا همه چیز بشدت گرون شده و نامزدم حتی وام ازدواج خودش رو هم به عنوان کمک تو خرید جهاز پیشنهاد نکرد. گذاشته بود بانک به عنوان پس‌انداز و رسمم این بود که پسر مشارکت کنه تو جهاز. بعدا پدرشوهرم گفته بودن من چیزی نمیخرم ولی پسرم دندش نرم باید بخره. هرچی تونستید بخرید، بقیش رو پسرم میخره. ما هم قبول کردیم و یک هفته دیگه هم گذشت و پدر و مادرم همچنان مشغول تهیه جهاز بودن. از اونجایی که تا عروسی هم خيلی فاصله ای نبود نهایتا پدرم یه شب با پدرشوهرم تماس گرفتن و گفتن من این اقلام رو تهیه کردم. شما هم طبق صحبت خودتون لطفا به اقا پسرتون بگید به فکر تهیه تلویزیون و فرش باشن که پدرشوهرم هم قبول کردن چند ساعت بعد مادرشوهرم با مادرم تماس گرفته بودن و میگفت اره پسر من تجارت خونه داره حتما میخره و... مگه تلویزیون و فرش چقدر هزینه داشت که بخاطرش به خانواده من با این شدت بی احترامی بشه. ما دیگه پیگیر نشدیم و چند روزی گذشت و من خيلی ناراحت بودم از دلی که از مادرم شکسته شده. برای همین اخرش تصمیم گرفتم به نامزدم بگم و یه روز بهش پیام دادم که لطفا بعد محل کارت که رسیدی نزدیک خونه به من خبر بده اماده بشم بیام پیشت با هم یکم صحبت کنیم. اونم قبول کرد و عصر بهم خبر داد که لباس پوشیدم و رفتم تو ماشینش و باهم رفتیم یه گوشه ماشین رو پارک کرد تا صحبت کنیم. من بهش گفتم مادر من از رفتار مادرت تو تلفن واقعا دلش شکسته، من از مادرت انتظاری ندارم ولی تو داماد خانواده ما هستی، لطفا تو بیا و یکم فضا رو اروم کن و رفع کدورت کن. تو قلبم مطمئن بودم قبول میکنه و یه کاری میکنه که دل شکسته خانواده منم ترمیم بشه. چون بارها تو صحبت هامون بهم گفته بود که دوستم داره و حاضره بخاطرم هرکاری بکنه و قسم خورده بود هیچ وقت اجازه نمیده از ازدواج باهاش پشیمون بشم اما در کمال ناباوری تنها چیزی که بهم گفت این بود که رفتار پدر و مادرم هیچ ربطی به من نداره و من مسئول رفتار پدر و مادرم نیستم. اگه خودم رفتار اشتباهی بکنم، میتونم بابتش توضیح بدم یا عذرخواهی کنم ولی رفتار دیگران به من هیچ ربطی نداره.
  • از نظر مالی دنبال سود کردنه. سر مخارج عروسی به ما میگفت مراعات کن ولی واسه جهیزیه خریدن میگفت مبلات رو فلان جور انتخاب کن!
  • هر سری غیر مستقیم میگه، مایکروفر هم میخری؟ میگم نه دیگه گاز که فر داره، میگه خب حالا مایکروفر هم خوبه، توستر چی نمیخری؟ یه مبل 90 میلیونی دیده بود نشونم میداد میگفت خوشگله نه؟
  • خواهرم دهه هفتاد ازدواج کرد. برادرم گفت ما پول واسه جهیزیه خرج نمیکنیم چون داماد از خودش خونه نداره. از دامادمون شیربها گرفتن و با همون شیربها یه جهیزیه واسه خواهرم گرفتن که خیلی داغون بود! بعدها مادرشوهرش بهش گفته بود جهیزیه‌ات از جهیزیه های کمیته امدادم بدتر بوده. کاش کلا نمیاوردی.
  • زن برادرش برای جهیزیه بهشون گفته بود که 4 وسیله بیارین و خب اونها هم قبول کرده بودن. من گفتم ما رسم نداریم و جهیزیه رو خودمون میگیریم. پدرش اومد خونمون و پدرم گفت هر چی برای اون عروست کردی برای این عروستم بکن. بعد از شنیدن این حرف، پسره کلا بهم ریخت. بعد اومدیم خونه و پسره گفت شما اول گفتی ما خودمون  وسیله ها رو میگیریم و رسممون نیست. بعدا پدرتون گفتن هرجوری برای اون عروستون کردین!! منم با توجه به اینکه شما گفته بودی ما وسیله میگیریم، حساب کتابم رو کردم نسبت به انگشتر نشون و ازین حرفا  بعدش اومدین گفتین یخچال و سرویس چوب. همون آدمی که میگفتین ما وسیله ها رو نمیگیریم. من اصلا حس خوبی به عوض کردن حرفاتون ندارم و فک کنم نشه که بیاییم.
  • خواهر شوهرم توی یه شهر دیگه عروس شد. جهازش سبک و اکثراً پلاسکویی یه وانت گرفتن. خانواده شوهرش گفتن که هزینه ماشین رو تقبل نمیکنند. اینها چقدر آتیش گرفتن که پول ماشین رو خانواده داماد نمیده
  • رسم بر اینه داماد جهزیه میگیره
  • منم تازه خونه ساختم وسایلم تا حدود زیادی تو خونه تکمیل کردم فعلا یک یخچال معمولی ازاینایی که بالا فریزر پایین یخچاله گرفتم ولی ال جی اصل و جنس با کیفیت هست  ولی نامزدم گیر داده برام یخچال ساید از اینایی که ضربه میزنی شیشه ای روشن میشه بگیر، میگه این یخچال به درد نمیخوره، کابینتایی هم که قبلا کردم رو قرار شده باز عوض کنیم از رنگش خوشش نمیاد من دیگه تا مغز استخوانم تو بدهی و قرض افتادم نمیدونم چیکار کنم از بس خرج خونه داره

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

عقد- مدت زمان عقد

  • سه ساله که عقدیم و شوهرم عروسی نمیگیره که بریم خونه خودمون

عقد- خرج و مخارج

  • یکماهه عقد کردم و ترم 5 دانشگاه آزاد هستم. بابام میگه پول شهریه دانشگاهت رو شوهرت باید بده. شوهرمم میگه ندارم. بابام میگه خرجت رو توی دوران عقد باید شوهرت بده، شوهرم میگه نه باید بابات بده. موندم به خدا چکار کنم پول یک اصلاح صورت ندارم. دو تا از دندونام نیاز به پر شدن داره، مادرم میگه شوهرت باید پولش رو بده.
  • روزای اول اشنایی رفتیم مشاوره قبل ازدواج و حدود 2 میلیون همسرم پرداخت کرد با این شرط که نصفش رو من  بهش برگردونم و ما یادمون رفت. یه بار دیگه همسرم 10 روز بعدش گفت بهم و بازم نریختیم و یادم رفت. بعد از حدود یک ماه بعد که جشن عقد رو هم برگزار کردیم. دوباره گفت که پول منو پرداخت نکردید و به پدرت بگو

عقد- لباس عقد

  • برای عقد لباسم مانتو شلوار مجلسیه با شال ولی میگه موقع عقد باید چادر سر کنی امروزم سر این موضوع دعوامون شده من نمیخوام قبول کنم از یه طرفم میترسم الان قبول کنه و موقع عقد مامانش بیاره تو جمع سرم کنه.

عقد- ارتباطات با فامیل

  • مامان خودش اصلا به من زنگ نمیزنه، فقط دوبار با نامزدم بیرون بودیم، زنگ زد به پسرش و صحبت کردن آخرش گفت گوشی رو بده به من و احوالپرسی کرد. الانم نامزدم زنگ زده میگه چرا بهشون زنگ نمیزنی. گفتم من هنوز عروسشون نشدم که بخوام زنگ بزنم. میگه نه دیگه تو عضوی از خانواده ای باید زنگ بزنی. خب نمیگن دختره چه آویزونه؟
  • عقد کردیم. همه اش خونه مادرشوهر و خواهر شوهر و جاری هستیم. دم به دقیقه دعوت میکنن. منم هر سری میگم نمیشه کار دارم و بهانه میارم که نرم ولی همسرم میگه نه دعوت کردن زشته، تدارک دیدن. تو عروسشونی چرا نمیای؟
  • چند روزه بله برون گرفتیم و هنوز عقد نکردیم. امروز تلفنی گفت مادرم زیاد زنگ بزن. بعد از سرکارت برای نهار بیا خونه‌ی ما و من بیام خونه‌تون و رفت آمد بشه. به مامانم که گفتم، گفت حق نداری بری خونشون. عقد نکردی که هنوز. بشین سرجات. بعد از سرکارم دو سه باری رفتم مغازه اش. مادرم دعوام کرد که نرو اونجا، محیط کاریه

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

عقد-دیدار

  • اولین روز که با شوهرم نامزد کردیم، اومد دم خونه برامون نون خریده بود. اومدم بالا دیدم بابام کل سفره رو پرت کرده وسط خونه میخواسته مامانم رو بزنه که این پسره چرا میاد دم خونه. بعدم که یه بار اومد طبقه بالا خوابش برد. بابام برداشت در رو روش قفل کرد و منم کتک زد. دیگه عقد کردیم با خانواده شوهرم به مشکل خوردیم من نمیرفتم اونجا شوهرمم صبح تا شب سرکار بود شب ک همه میخوابیدن یواشکی در رو باز میکردم و شوهرم میومد میرفتیم بالا میخوابیدیم یا تو انباری. چقدر به خاطر مسائل دیگه حمله میکرد سمت شوهرم بهش میگفت بچه ک.ونی
  • شب پدرشوهرم خیلی اصرار داره که بمونم. میگه دیگه برای چی بری خونه. دوتا تعارف الکی نمی زنه، اصرار می کنه. بعد منم خب خانوادمون خیلی جالب نمیدونن، دختر بمونه خونه پدرشوهر. بابام بدش میاد. از طرفی میمونم لای منگنه. چند بارش رو میگم نه اما شده که بمونم بازم چند باری. از طرفی میمونم هم بابام ناراحت میشه
  • من هنوز عقد نکردم. نامزدم خیلی دوست داره من رو همش ببره خونه مادر و خواهرش. بهش میگم زشته. میگه اگر زشت باشه نمیبرتم. خودم تشخیص میدم اگر زشت بود نمیبردتم. میگه بیا امشب بریم خونه مامانم. میگم نمیام میگه مگه تو رو خونه مامانم زندانی کردن که نمیای یا میگه مامانم رو دوست نداری که نمیای. اتفاقا خونه مامان وخواهرش خیلی بهم خوش میگذره چون خیلی اهل بگو و بخندن و احترامم دارن ولی هنوز عقد نیستیم.
  • سلام من ۲۷سالمه و دو ساله نامزدم و عقد هستم. من خیلی دوس دارم شب رو پیش نامزدم باشم؛ یعنی تو خونه همدیگه بمونیم هفته ای یه بار ولی نامزدم زیر بار نمیره که با فرهنگ خونواده من سازگار نیس میشه
  • خونواده م میگن شوهرت فقط هفته ای دو شب بمونه ولی شوهرم اصرار داره که هر شب بیاد پیشم.
  • مامان بابام گفتن اجازه نداره شب خونه‌مون بمونه و اجازه نداری که شب بمونی خونه‌شون. شوهرمم ناراحت شد گفت الان زنم شدی چرا خانوادت اینجوری میکنن مگه من چیکارت میکنم نمیتونم چند ساعت باهات باشم
  • من پرستارم و خیلی شرایط کاریم سخته شاید ماهی دو تا روز تعطیل داشته باشم. واقعا سختمه هر روز پیشش باشم. نهایتا هفته ای یه بار بتونم ببینمش. خیلی بهم فشار میاد اونم منو نمیبره رستوران. بعد کارم با خستگییی میبره طبیعت ک خودمون غذا درست کنیم انتظار داره سرحال بمونم برا همین چیزا فراریم ک هر روز بخام ببینمش خیلی به زحمتم میندازه و درک نمیکنه
  • عقد کردیم ولی پدرم اجازه سفر نمیده
  • شوهرم تا الان هیچوقت بدون دعوت خونه‌مون نیومده هروقت دعوتش کنم میاد
  • مدتی هست که عقد کردیم. خانواده خانمم مخالف هستن که ما تا موقع عروسی باهم زندگی کنیم و دخترشون بیاد تو خونه‌م. معلوم نیست دوران عقد دیگه چقدر طول بکشه من میخوام زندگی مشترکم رو شروع کنم چون رسما و شرعا زن و شوهر هستیم. واسه یکی دو روز مشکلی ندارن ولی میگن چون عروسی نگرفتید، نمیخواد دیگه از الان برای همیشه پیش هم زندگی کنید. نمیدونم پس من ازدواج کردم واسه چی. منم گفتم همون یکی دو روز هم نمیخواد بیای و واسه عروسی هم عجله ندارم اینقدر لفتش میدم تا خودتون خسته بشید

عقد- سایر موارد

  • مادرشوهرم سر عقد زیر لفظی نداده بهم
  • ما رسم داریم که قبل از عقد، صیغه بخونیم اما خانواده خانمم عقیده ندارن.
  • روزی که عقد کردیم و از محضر برگشتیم، مادرش من رو کشید کنار و بهم گفت: میخوای پیش پسر من بمونی، قبلش نامه بکارت بیار!

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

دوستی ها

دوستان مرد چه کسانی هستند؟ چه صفاتی دارند؟ به چه کارکردهایی علاقه مند هستند؟ سوابقشان چیست؟ نشانه های رفتاریشان چگونه است؟ پیامها و دعوتها و آثارشان به چهسمت و سویی ست؟ این سؤالات و سؤالاتی نظیر این ها، از دغدغه های مهمی است که روح و روان زن را نسبت به مردش نا امن و ملتهب می کند و برخی از مردان به جای احساس مسئولیت در این امر و تلاش برای امنیت بخشی به زن در خصوص دوستان و نوع مراوده با آنها، شاکی و مدعی زن میشوند که مزاحم مراوده ی من با دوستانم نباش. برخی دیگر انتظار دارند با وجود داشتن دوستانی که رفتارهای ناصواب و بزهکارانه دارند، همسرشان خیالی آسوده داشته باشد چون مدعی هستند هیچ تأثیری نمی گیرند و در برابر اثر دیگران مقاوم و تأثیر ناپذیرند! (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

حتی اگر مردی که مدعی این مراقبت و محافظت از خـویش است، در ادعای خود راسخ و راست گو باشد، نمی تواند متوقع باشد که همسرش خیالی امن و آسوده داشته باشد و از هر تشویش و التهابی در این مورد در امان بماند. مرد امنیت بخش در گزینش دوستان، میزان معاشرتی که با آنها دارد نوع مراوده هایی که در جمع دوستان دنبال می کند آثاری که با دوستانش داد و ستد می کند، چنان امنیت بخش رفتار میکند که همسر و سایر اعضاء خانواده اش، دوستان وی را از امتیازات او محسوب میکنند و نسبت به دوام و بقای آن مصر و مشتاق اند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

در مسئله ی دوستان برای مرد ناامن همین نشانه بس است که همسر و فرزندانش از وجود یا ادامه ی روابط مرد با رفیقانش در ناامنی و هراس به سر میبرند و خواستار قطعاین روابط اند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

  • رفیق بازیش واقعا خستم کرده. دیشب ساعت ۲ اومد. اصلا از رفیقاش دست نمیکشه. خسته شدم، بچه نداشتم، میرفتم.
  • شوهرم نمیذاره زیاد با دوستام برم بیرون؛ مثلا اگه الان رفتم تا چند ماه دیگه نباید برم. نمیدونم این چه منطقیه. تازه وقتایی میرم که اصلا نبودم احساس نشه؛ مثلا وقتی سرکاره و فرقی ب حالش نداره ولی نمیدونم چرا اینجوری میکنه.
  • میره تو جمع مختلط و با زن های مورد دار و دور هم مست میکنن و میرن گردش. اخه تو یه خونه تا صبح با چند تا زن و مرد مست کن و جلف بازی. همیشه هم میگه ما کاری نمیکنیم و فقط خوش میگذرونیم
  • یک سال تمام ماشین نداشتیم جایی بریم هر جا میرفتیم باید با مادرشوهر و پدرشوهر می رفتم. الانم ک شوهرم ماشین گرفته وقتش رو با دوستاش و باشگاه پر کرده. من رو هیچ جا نمیبره. یک سره با دوستاش تفریح و مسافرت یک روزه ست
  • شوهرم هفته ای دو بار رفیقاش رو می بینه. هر چه قدر هم اصرارمی کنم قبول نمیکنه. دیگه واقعا خسته شدم از همه لحاظ مرد خوبیه فقط اینکارش باعث عذاب منه
  • بعد از کارش میره مغازه رفیقش. با رفیقش و زن رفیقش حرف میزنه. بعد از یکی دو ساعت میومد. من تا ۱۱، ۱۲ شب تنها بودم
  • شوهرم هر شب با دوستاش شام میخوره. نزدیک ده ساله همینجوریه. رفیق بازه یه رفیقم داره مثل داداششه براش. اسمش رو میارم باهام دعوا میکنه میگه داداشمه. هر روز و هرشب بیرون شام میخوره، میاد خونه زیاد نمیخوره منم اعصابم بهم میریزه دوست ندارم جایی غذا بخوره میگه بقیه حسابم میکنن امشبم رفت خیلی اعصابم خرده.
  • شوهرم از سرکار میاد، شام میخوره. میره پیش دوستاش و ساعت 12 شب میاد خونه. روز تعطیل پیش دوستاشه. وقت هایی که فکر میکنم کار میکنه، بازم پیش دوستاشه. حتی سالگرد ازدواجمون، تولد خودم و بچه هام هم میره پیش دوستاش و پیش من و بچه ها نمیمونه. دوس دارم مثل بقیه مردا از سرکار میاد بشینه جای زن و بچش یا با ما بره ییرون ولی برعکسه بعضی وقتا خیلی اعصابم داغون میشه بخدا از دستش همیشه بقیه تو الویتن براش اصلا دوس نداره تو خونه باشه. وقتی هم میاد باز به یه بهونه میره بیرون خسته شدم
  • با دوستاش که میره بیرون به دخترهای مجرد شماره میدن. مشروب میخورن. سیگار و قلیون میکشنن. یه دوست درست و حسابی نداره. همه ی دوستاش ارازل و اوباشن

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(2) دوستی ها

  • شوهرم میگه چه معنی میده دو سه تا دختر جوون تنها بشینید سیب زمینی سرخ کرده و نسکافه و .. این چیزا بخورید. بگو بیان خونه. دوست ندارم برید رستوران و کافه. مگه عقده دارید؟؟
  • شوهرم اجازه نمیده یه دورهمی با دوستام برم. ماهی یه بار در حد دو ساعت با دوستای مجردیم میرم بیرون. شوهرم خوشش نمیاد و ازم شاکیه میگه جرا با دوستات میری بیرون
  • به خاطر دوست و رفیق و ولخرجی بدهی بالا آورده. بازم دست از کاراش نمیکشه. میگم کمتر پولت رو خرج این دورهمی ها کن! اصلا انگار نه انگار جز خودش کسی براش مهم نیست.
  • صبحش قرار بود برام موکت بشوره، من رو پیچوند و رفت برا دوستش حمالی. من اولویت زندگیش نیستم، من بخوام برم بیرون دوستش هم بخواد بره پارک دوستش رو میبره بیرون حتی اگه از قبلش قول داده باشه بهم
  • دو هفته رفته با دوستاش مسافرت
  • چند هفته پیش گوشیش رو جواب نمیداد. اخرش ساعت یک شب مست اومد خونه با دوستاش معلوم نبود کجا بود. دیشبم ده نیم هرچی زنگ زدم جواب نداد. زنگ زدم مامانش گفتم اونجاست؟ گفت نه. تا مادرشوهرم زنگ زد بهش جواب داد. میگفت دستم بند بود. دوستم فلان چیزش گم شده بود دنبالش بودیم! گفتم دروغ نگو کجایی ؟داد و بیداد فحش که به تو چه! چرا دیرمیام به همه زنگ میزنی!
  • همش از شهری که خونمون هست، پا میشه میاد شهری که خونه باباش هست و بزرگ شده. میاد پیش رفیقاش یک هفته دو هفته میمونه. شب هم نمیاد خونه ی پدرش. همش اینجا تنهام. هرچی بهش میگم من تنهام میگه نه پدر مادرم هستن؛ یعنی در روز شاید فقط برای غذا بیاد. میگه اینجا جای تفریح با زن نداره خودش با رفیقاش میرن جنگل
  • همسرم چندین تا دوست داره که بشدت در دوران مجردی رفت و امد میکرده خب الان متاهل شده قطعا روابط مجردی کمتر باید بشه. دو از دوستاش از نظر فرهنگی به ما نمیخورن. بارها به همسرم گفتم من نمیتونم با این دونفر رفت و آمد کنم اما گوش نمیده یکبار گفتم. گفت فرهنگ تو چیه؟؟ تو خیلی باکلاسی!! امروز صحبت شدم گفتم دوستت دوباره اومد شهرمون نگی بیان من نمیتونم پذیرایی کنم واقعا. برگشت گفت تو به چیت می نازی؟ به پدر پولدارت؟ به چیت؟ یک درس خوندی دیگه.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

 (1) گفت و گو با همسر 

  • ده بار ازش پرسیدم تخم مرغ درست کنم برات؟ بار آخر که دیگه عصبی شدم گفتم درست کنم یا نه؟ برگشته بهم میگه مگه من گاوم باهام بلند حرف میزنی؟ همیشه همینه یه چیز رو میگم ده بار باید بگم تا جوابم رو بده. روانیم
  • شوهرم قهر کرده که چرا شب خواب رفتی و منتظر نموندی تا زنگ بزنیم. در حالیکه من یکساعت منتظرش موندم و قبلش هم تلفنی صحبت کرده بودیم وقتی ساعت ۱۲ و نیم شب شد دیگه خوابم برد.
  • با اینکه ۱۸ ساله میگذره ولی هنوز عادت نکردم به رفتارش. با لحن تند و عصبی صحبت میکنه. یه صحبت ساده رو هم با لحن تند میگه. گاهی میگم ارومتر یا عصبانی میشه یا میگه من حرف زدنم اینجوره. خسته شدم دلم ارامش میخواد. بچه هامم همینن. همش داد، ناسزا و دعوا بریدم از این زندگی
  • گاهی اوقات حرفایی میزنه که واقعا دلم میشکنه. سالهاست ارزو دارم هر حرفی میزنه، برام مهم نباشه ولی نمیتونم؛ مثلا ظهر خوابیده بودم دخترم اومد بیدارم کرد به دخترم گفت چرا زنیکه رو بیدار میکنی. خیلی ناراحت شدم دلم میخواد زنگ بزنم بگم چه طرز خطاب کردنه ولی میترسم بدتر بشه چه کنم
  • من وقتی با نامزدم بیرون میریم و تو ماشین میگردیم خیلی حرف نمیزنه بیشتر همش باید خودم حرف بزنم
  • وقتی صداش میزنی از عمد جوابت رو نمیده. بعد خودش اگه صدات کنه و جواب ندی میگه کری یا لالی؟
  • شوهر من که وقتی پیش خانوادشه خیلی سرسنگین حرف میزنه. میگه کار داری بگو. پیش دوستاش اصلا نمیذاره بفهمن من زنگ زدم. یه جوری حرف میزنه انگار یه غریبم. فقط میگه اوهوم اوهوم باشه کاری نداری
  • سرکار میره، یه زنگ کوتاه هم نمیزنه. فقط قبل برگشت زنگ میزنه، چیزی برای خونه نمیخوای. بهش میگم 30 ثانیه وقتی نمیگیره. میگه سرکارم. فکرم مشغوله. یادم میره من که نرفتم خوشگذرونی.
  • شوهرم اگه کنار رفیقاش باشه و من بهش زنگ بزنم جلو اونا رد میده
  • تا میخوام حرف بزنم و خلافش حرف بزنم میگه برو نذار دهن من باز شه
  • از اینکه تا حرف میزنم و گله از چیزی میکنم داد میزنه و حرف عادیمون تبدیل به دعوا میشه.
  • همیشه خدا میبینم زنگ زده ب خانوادش،  یه ساعت با مامانش، نیم ساعت با خواهرش، یه ساعت با باباش حرف زده. اونوقت اصلا و ابدا زنگ نمیزنه. همیشه من زنگ میزنم اون همیشه پیام میده. امشب بهش پیام دادم کارت تموم شد زنگ بزن کارت دارم. بعد که رسیده دم خونه پیام داده چیکار داری؟ با اینکه مثلا با هم خوب خوبیم و‌مشکلیم نداریم. بعد زنگ زدم میگم چرا زنگ نزدی میگه خب بگو کارت رو منم قطع کردم. اومد خونه دیدم طبق روال بعد اینکه بهش پیام دادم، نیم ساعت با مامانش و یه ساعت با خواهرش حرف زده. میگم یه دقه نتونستی به من زنگ بزنی! میگه دوس ندارم بهت زنگ بزنم. اخرم بحثمون شد.
  • شوهر من هر حرفی بهش میزنم اگر توش عزیزم و قربون صدقه نباشه فورا میگه با من داری بد حرف میزنی. لحنت بده. با من درست صحبت کن. توی بدترین شرایط و شلوغ ترین ساعت کاری من پیام میده اگر یه کوچولو معمولی جواب بدم فورا گارد میگیره میگه داری به من بی محلی میکنی و تیکه میندازی

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(2) گفت و گو با همسر 

  • من معلمم و شغل شوهرم آزاده. یه جا رفته بود کار کنه تموم که شد بهم زنگ زد و گفت امروز کار نحسی بود. گفتم یعنی چی! جلو شاگردش گفت ری.دم تو اون دانشگاهی که به تو مدرک معلمی داد. تو باج دادی معلم شدی. شاگردش که شنید از پشت گوشی صدا خنده هاش رو میشنیدم.
  • 6-5 دقیقه بود داشتم با شوهرم صحبت میکردم. یهو گفت وای چقدر حرف میزنی! لال شدم. همین مرد ساعتها با موبایلش حرف میزنه. بخدا قسم مکالمه تلفنیش از یک ساعت کمتر نیست
  • تا به نامزدم پیام ندم، بهم پیام نمیده
  • شوهرم بهم زنگ زده بود و گوشیم رو بی صدا بود، نشنیده بودم. وقتی من رو پیش دوستم دید، هر چی دلش خواست گفت.
  • اگه رفتاری اذیتم کنه وقتی بهش میگم میگه همین که هست. دلم خواست
  • اصلا درست به حرفم گوش نمیده. زنگ که میزنم سریع میگه باشه باشه خدافظ.  چون کامل به حرفم گوش نمیده، اشتباه می‌فهمه. میگم یه کرم دست دیدم تو فلان داروخانه نزدیک سرکارت برو بگیر! بعد میگه چرا رزروش کردی خودم از یه جایی میگیرم خدافظ (حالا رزروش رایگان بوده‌ها) بعد رفته گرون تر خریده از یه جای دیگه چون کامل حرفم رو گوش نکرد که بهش بگم ارزون تره بهش میگم من بیرون فلان جام میتونی بیای دنبالم (خودش هم بیرون بود) بعد چون درست گوش نکرد رفته بود یه جا دیگه
  • بیش از اندازه ساکته. حالم بهم میخوره از رابطه های بی ذوق و شوق. با ذوق و شوق از اتفاق های روزم میگم، نظر که نمیده و تازه من رو هم دعوا میکنه که دیگه چیزی از سرکارت نگو من خوشم نمیاد. میگه به زور گوش میدادم و باید به جای این حرفها بشینیم کتاب بخونیم.
  • 6 ساله ازدواج کردیم. هر دومون آرومیم. همسرم از من بدتره. به هیچی نمیخنده. نهایت خنده اش یه لبخنده. از سرکار میاییم. یه چای میخوریم و فیلم میبینیم و بعد هم میخوابیم. شوهرم میگه من یه زن شاد میخواستم. همیشه میگه زن باید خونه رو گرم کنه. زن باید پرانرژی و شاد باشه. حالا که تو شاد نیستی من خونه نمیام که حالم گرفته نشه.
  • با شوهرم که حرف میزنم، سرش رو از گوشی در نمیاره.
  • من متنفرم وقتی یکی با تلفن حرف میزنه، یهو میگه بیا با فلانی هم حرف بزن. سریع گوشی رو بزاره دم گوشم. چون درون گرام از مکالمه با اطرافیان خودمم سرباز میزنم چه برسه با یه نفر غریبه. دیشب شوهرم داشت با خاله‌ش حرف میزد. بعد گوشی رو گذاشت دم گوشم گفت فلانی زنم میخواد باهات حرف بزنه. این رفتارش رو مخمه.
  • امروز بخاطر مسایل کاریم اومدم شهرستان که انجامشون بدم و برم. بابام از وقتی سوار تاکسی شدم تا فرودگاه تا وقتی رسیدم زنگ میزد حالم رو جویا میشد ولی همسرم بهم زنگ نزد ببینه مردم زندم. کلا بی خیاله و این رفتارش ازارم میده. بارها بهش گفتم ولی خب چ فایده
  • شوهرم روزی ده بار به من زنگ میزنه. از این اخلاقش متنفرم. خب مرد حسابی یه بار زنگ بزن.
  • بالای بیست بار در طول روز به من زنگ میزنه. هیچ حرفی هم واسه گفتن نداریم. بعضی وقتها همینجوری گوشی در گوشمون هست و پنج دقیقه هیچ حرفی برای گفتن نداریم.
  • دوستم زنگ زد. چهار دقیقه باهاش حرف زدم و متوجه نشدم شوهرم پشت خطه بعد اینکه تلفن رو قطع کردم برگشت داد و بیداد کرد گفت از صبح دارم زنگ میزنم تو این گرما و... همیشه اخلاقش مزخرفه مثل ناظم مدرسه میمونه
  • شوهرم وقتی با دوستاش میره بیرون، دیگه جواب من رو نمیده و میگه دوستام میگن که زن ذلیلی.
  • سر هر چیز کوچیکی دعوا میشه. درباره ی یه چیزی سوال میپرسم، انگار یه حرف بدی زدم و با تندی جوابم رو میده.
  • دیر جوابم رو میده حتی اگه بیکار باشه من رو منتظر میذاره. برنامه گذاشتیم کاری رو انجام بدیم یا جایی بریم، دیر میکنه و خبر نمیده. بارها شده ساعت ها منتظرش موندم. از انتظار کشیدن متنفرم.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(3) گفت و گو با همسر 

  • خیلی بی محبتی و بی مهری میبینم. سرم داد میزنه. اذیتم میکنه. جدیدا بهم حرفای بد میزنه جلو دختر ۵ سالم بهم میگه نفهم، خر، بیشعور، آشغال. جلوی همه سرم داد میزنه و بی احترامی میکنه
  • شوهرم با حالت دستوری و داد با من حرف میزنه، مثلا پاشو زود باش اینکار رو کن، اون کار رو کنن! امروز اعصابم خورد شد، باهاش دعوا کردم گفتم من برده تو نیستم
  • مدام با حرفهاش آزارم میده؛ مثلا من نباید ازدواج می کردم. ما از نظر تیپ به هم نمی خوریم. قبول داری من با زن احمقی ازدواج کردم. چرا به بچه ها این قدر غذا میدی چاق میشن. هیچ گاه جوابش رو ندادم ولی دیگه احساسی هم بهش ندارم بیشتر به عنوان پدر دخترم بهش نگاه می کنم تا همسر قبلا هر لحظه منتظر آمدنش بودم ولی دیگه این حس رو ندارم. اصلا میل ندارم در کنارش باشم قبلا وقتی باهش بیرون می رفتم سعی می کردم شونه به شونه اش راه برم ولی الان تا آنجا که ممکنه با فاصله راه می رم با او حرفی ندارم و کاملا ساکتم
  • ایکاش حرف بزنه، همیشه لاله، موقع ناراحتی هم بدتر میشه، منم حرف میزنم بهم محل نمیذاره، دعوام میکنه، خفه شدم انقد ریختم تو خودم. اسم تورو نمیشه گذاشت شوهر. تو یه آشغال عوضیه به تمام معنایی. درسته نه خیانت کردی نه دست بزن داری نه اهل دود و دمی ولی این لال بودنت، بی احساس بودنت، پیرم کرده. همیشه حسرت زندگی دور و بری هام رو میخورم. هیچیت به آدم نبرده. دیگه خسته شدم ازت. روزی صدبار تو ذهنم میکشمت
  • ساعت ها جواب من رو نمیده. میره بیرون من دلهره و اضطراب دارم که کجا رفت؟ چی شد؟ یه خبر بهم نمیده که کجاست.
  • بهش میگی کجایی؟ میگه مگه تو فضولی!
  • ۹۹ درصد پیامای منو اخیراً بی جواب میذاره. مگر اینکه دیگه جوابش خیلی واجب باشه. میدونم سرکار سرش شلوغه ولی در طول روز یا توی تاکسی یا تو مترو یعنی ۱ دقیقه وقت نداره تو پیاما یه واکنشی نشون بده؟ خیلی حس بدی دارم.
  • از هر ۱۰ تا کلمه ای که میگه ۹ تاش فحش و توهین هست هرچیم بهش میگم فایده نداره من واقعا با تک تک کلماتش دلم میشکنه ولی حالیش نیست
  • زنم میگه در طول روز همه ی کارهایی که با هم نبودیم و انجام دادیم رو بهم بگیم. از این همه کنترل خسته شدم. یعنی اگه با دوستم بریم یه کافه و چایی بخوریم و بهش نگم دعوا راه میندازه که تو از من مسائل زیادی رو مخفی میکنی.
  • اهل پیامک دادن و تلفن زدن نیست و الان که نامزدیم هفته ای یکبار به من زنگ میزنه.
  • وقتی قهر میکنه گوشیش رو خاموش میکنه
  • شوهرم از اون دسته هاس ک دعوامون میشه، من ۱۰۰ تا پیام میدم از حرص اون فقط سین میکنه تهش خطش رو از دسترس خارج میکنه تا روز بعد
  • شوهرای شما هم میرن ماموریت یادشون میره زن دارن و زورشون یه اس ام اس بدن؟؟ شوهر من سری های قبلی ماموریت هاش جواب تماس‌های منو نمیداد ولی با شماره ی ناشناس گرفتم، جواب داد. بعد هم پیش میومد دو روز ازش بی خبر بودم با همکاراش زن و مرد میرفتن جنگل و گردش میگفت وقت نمیکنم به تو اس بزنم
  • به شوهراتون نگین در محل کار و دانشگاه و خوابگاه چه مسائلی رخ میده. هر وقت مشکلی واسم پیش میومد، بهش می گفتم بعد شوهرمم شروع می کرد غر زدن که اره زندگیم بهم ریخته با سر کارت رفتنت. از صبح تا شب درگیری. قبلا براش درد و دل میکردم خانم فلانی چی گفت. رئیس چی گفت. به جای اینکه دلداری بده بدتر خودش قهر می کرد.
  • رفته پیاده روی کربلا. اینهمه مردم با شوهرشون تصویری تماس برقرار میکنن. فقط روزی یکی پیام رسمی داده سلام عرض ادب در حرم موسی کاظم هستم جات خالی
  • شوهرم توی خونه مدام از فوش استفاده میکنه، اوایل اصلا فوش نمیداد ولی وقتی رفتیم خونه خودمون شروع کرده. هیچ اختلافیم نداریم. یهو میگف نههه گوزو بیا این و، یا میگف گم شو بابا. کلا به جای اینکه بگه عزیزم، گلم، یه فوش میذاشت میگف. به نظرتون این نشونه ی بی علاقگیه یا تربیت خونوادگیش؟ هرچقد بهش گفتم خوشم نمیاد نگو.
  • شوهرم پیام های من رو سین نمیکنه؛ مثلا من توی روبیکا بهش پیام میدم، میبینم که آنلاینه ولی پیام من رو باز نمیکنه. بعد از 5 ساعت جواب من رو میده
  • توی ماشین بودیم تنهایی که یهو دلم خواست بوسش کنم. لپش رو بوس کردم و اون سریع خودشو کشید عقب و من و هل داد عقب و عصبانی شد و گفت این چه کاریه که میکنی اگه تو آبرو نداری ما آبرو داریم! حالا کِی؟ شب توی یه خیابون خلوت که نه عقب و نه جلومون ماشین بود
  • دست شویی پدرشوهرم روی حیاته. منم طبق معمول در رو برای شوهرم باز میکنم. رفتم در باز کردم بوسیدمش ولی صدادار شد. شوهرم ناراحت شد گفت برو یکی توی دستشوییه. گفتم ابجیته. اشک من رو تو اتاق خواب درآورد که تو ابجیم رو حرص دادی.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

وقت گذارندن با همسر

  • هر شب از سرکار غروب میاد غذاش رو میخوره، میره کافه تا ساعت یک الی دو شب. هفت ساله که دارم بهش میگم قلیون نکش! نرو! اما کار هرشبشه. پیر شدم موهای سرم از دستش همه سفید شده. خدا همچین مردهایی رو لعنت کنه. میره کافه خبر مرگش قلیون میکشه و ورق بازی می‌کنه. حرف بزنم میگه برو نمیخوامت از خدا میخوام همین امشب سزای تموم بلاهایی که سرم آورد رو بده
  • شوهرم مغازه داره، بعضی وقتا بهش میگم بیام بهت سر بزنم. میگه باشه ولی وقتی با دخترم میرم. عصبی میشه و گیر میده اخرشم دعوا درست میکنه که چرا اومدین
  • همیشه تو فکرم بود که بعد از ازدواج مثل دوتا دوست باشیم. باهم صادق باشیم. بریم بیرون و کنار هم قدم بزنیم. گاهی دوتایی باهم فیلم تماشا کنیم. دوتایی یه غذا باهم بپزیم. خونه دوستامون و اشناهامون بریم دوتایی. شبا بعد شام باهم بشینیم و دوتایی حرف بزنیم. ولی چیشد! هیچی شوهرم از صبح ساعت ۶ می‌ره تا ۱۰ شب سرکار خسته و کوفته دیگه هیچی دیگه. دو شغله شده در حالی که به هیچ وجه به شغل دوم احتیاجی نداشتیم. تو نامزدی تک شغله بود منم خیالم راحت بود که میتونم به هر چی که تو فکرم هست برسم ولی .. امروز مثلا تعطیله از ساعت ۹ رفته بیرون هنوز نیومده قرار بود تا ۱ خونه باشه و منم غذا پختم با عشق و منتظرم. چرا مثلا یه روز جمعه نباید کنارم باشه حداقل
  • شوهرم باید 24 ساعته با من باشه. یا من شرکتش باشم یا اون تو خونه باشه در حدی ک من ۵ دقیقه هم ‌نمینونم تنها با مادرم یا خواهرم حرف بزنم
  • میگه بریم گلزار شهدا صحبت کنیم. من دلم میخواد بریم کافه صحبت کنیم.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

مهمانی گرفتن

  • مادرم مدتیه به ناچار به مدت دو هفته هر روز ناهار رو باید خونه ما بیاد اما مهمان نوازی همسرم اصلا خوب نیست! برای ناهار غذایی هایی میخوریم که تا بحال نمیخوردیم و اصلا روم نمیشه جلو مادرم بذارم.
  • خانواده من رو مفت خور و دشمن خودش ميدونست؛ يعني اگر خانواده من ميومدن منزل ما پدر من رو در مياورد اخرين بار كه اومدن منو انقد زد كه خونريزي كردم
  • سریع مهمون دعوت میکنه. درست میذاره ده یازده شب و میگه فردا پاشید بیایید خونه‌ی ما. همیشه قلبم داره میترکه از دست رفتاراش. دیشب خونه عموش بودیم. من رو برد گوشه گفت فردا بگم بیان؟ شرایطش رو داری؟ گفتم نه نمیشه خونه رو تمیز نکردم. رفته بود به مامانش گفته بود زنم راضی نیست دعوتشون کنم. دیگه مجبور شدم دعوتشون کردم 30 نفر هستن. تازه عروسم اولین باره دارن میان بخدا من هرموقعه بخوام کسی رو دعوت کنم یک ماه قبلش تصمیم میگیرم تا موقعیتش برسه بعدا حتی خانواده خودم ولی این نه. حالام میگه بذار مهمونی تموم شه بهت میگم. میرینم تو حالت. نوبت توهم میشه.
  • ۸ ماهه حامله ام. تنگی نفس و هزار تا درد دیگه دارم. خودش داره میبینه چقدر دارم عذاب میکشم. حالا میخواد خونوادش رو دعوت کنه؛ یعنی این مرد از صبح که بلند میشه جز خوشحالی خونوادش هیچ اولویت دیگه ای نداره. اونا هم نخواستن بیان. این کاسه داغ تر از آشه. امان از یه ذره درک و شعور. میگه کباب میزنم خرج کباب برای این همه آدم به کنار، مگه مهمونی دنگ و فنگ دیگه نداره؟ اونم من که کلی با خانوادش رودربایستی دارم. هیچی هم نمیتونم بهش بگم و بهش برمیخوره و میره تو فاز قهر و دعوا
  • پارسال عروسی خواهرم هرکار کردم نذاشت پاگشا کنم که مگه روی گنج نشستم و... آبروم رو برد جلوی خواهر
  • زورش میاد هزینه دعوتی بده. واسه همین با خانواده و اقوام من کلا ارتباطی نداره که کسی نیاد خونش. خیلی از خانوادم خجالت میکشم. برادرم از شهر غریب میان. خواهرم از هزار کیلومتر اونور تر میاد جرعت ندارم از شوهرم بگم بیان خونه ما
  • هر موقع میخواد تولد بچه م رو بگیره فقط خانواده خودش رو دعوت میکنه.
  • با خانواده ام سرد برخورد میکنه و قیافه میگیره. خیلی سمتشون نمیاد و گرم نمیگیره. مریض بشن احوال نمیگیره. میبینه رسمی برخورد میکنه. من با خانوادم گرم بگیرم سریع قیافه میگیره
  • دیگه به آخر خط رسیدم هرموقع مهمون میاد مادرشوهرم میاد خونمون. خیلی وقتها از صبح میاد تا شب. بعضی وقتها شب هم میمونه. هیچ حریم شخصی برام نذاشته
  • من همسرم هروقت خانوادم میان خونمون بااخم وتخم میشینه نه حرف میزنه نه میگه میخنده خودمم استرس میگیرم ناراحت میشم
  • اگر کسی دعوتمون کنه مهمونی با سر میره اما نوبت خودمون که بشه میگه به ما چه میخواست نگه. خانواده من هزار بار دعوتمون کردن. هرچی بهش میگم دعوا راه میندازه که نگیمشون. میگه مگه کسی دعوت میکنه که ما هم دعوتش کنیم. من مگه غذا نخورده ام. نمیخوام بگم بیان با این گرونی
  • بدون هماهنگی با من مهمون دعوت میکنه.
  • مراسم سمنو پزون داشتیم شوهرم با این همسایمون که جدیده، رفیق شدن. رفت کلی پاچه خواری کرد پا شد رفت تو این ها گیر واگیر مهمون دعوت کرد. هر دو تا بچه هام امتحان دارن وسط هفته خودمم بچه شیرخوره دارم حال ندارم کار کنم بعد میان تا صبح میشینن ما از کار و زندگی میوفتیم
  • مادر شوهرم بدون هماهنگی با من خونه‌م مهمون دعوت میکنه. مثلا زنگ میزنه خواهر شوهرم میگه پاشو با بی بی بیا اینجا
  • امشب افطار مهمون داشتیم. خجالتم نمی کشه جلوی مهمونا تمرگیده. دستور هم می ده، یعنی از دست این ک....ن گشاد فقط حرص می خورم، خجالت هم نمیکشه
  • وقتی مهمون میاد آشغالترین و ارزونترین میوه رو میخره
  • ۱ساله اینجاییم مامانش هرسال میاد یکماهی میمونه ولی خانواده من تواین ۱۱سال ۳باربیشترنیومدن خواهرم ک اصلا نیومده بود این خواهرمم زیاد به گردنم حق داره وقتی میرم شهرستان کره و پنیروهمه چی میزاره برام ۳روزم اومد خونم مدام پول میداددست بچم براش لباس میخرید ولی شوهرمن خودشو کلافه میگرفت هی ب من میگفت پول خرج میکنی... درصورتی بیرونم میرفتیم خواهرم خرج میکرد همش دلم میلرزید ابروریزی نکنه کلیم قبلش باهاش حرف زده بودم ازوقتیم ک رفتن هی میگه پول ندارم کم اوردم
  • دایی‌ام میخواستن بیان خونه مون. من رفتم نیم کیلو گیلاس گرفتم، گفتم بزارم کنار یه میوه دیگه زشت نباشه. دیدم داره میخوره. گفتم نخور فردا مهمون داریم کمه. گفت چطور من نخورم. پسرم اومد میوه ها برداشت گفت کمه بابا نخور. دیدم بلند شد گفت زهر مارتون بشه خاک تو سرتون که از جلو من برمی‌دارید زهر مارتون بشه.
  • وقتی یکی از دوستام یا خانوادم میخوان بیان، دلش نمیاد یه ریال خرج کنه. وقتی خرج میکنه، فحشم میده یا میگه با دوستات که پولداره قطع رابطه کن که نخواد میان خونمون یک کیلو میوه خوب بگیره. من چیکار کنم خیلی دلم ازش سیاه شده
  • بعد از چند سال منو مشهد برده. توی شهر ما رسمه کسی از زیارت بیاد برن خونه ی طرف. عمه ی من یه شهر دیگس  زنگ زده شام بیاد بهمون سر بزنه. شوهرم دادو بیداد میکنه که چرا خودشون خودشون رو دعوت میکنن. دفعه ی دیگه دعوت کنن قاطی میکنم برای همتون. منم با خجالت زنگ زدم عمم ک نیاید من کاری برام پیش اومده چون میدونستم اگه بیان ابروم رو قراره ببره. دفعه ی اولش نیست که اینکا رو کرده همیشه باید با خجالت زنگ بزنم بگم نیاید هر دفعه کسی از طرف من میخواد بیاد خونمون همین کارو میکنه درصورتی ک کسی از طرف خودش میاد من بهترین پذیرایی رو باید بکنم.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

مهمانی گرفتن (2)

  • تازه آشپزی برا دو نفر رو داشتم یاد میگرفتم. من و همسرم سال اول ازدواجمون مکه رفتیم وقتی برگشتیم. عموی شوهرم زنگ زد گفت ما خانوادگی با بقیه ی عمو و عمه ها امشب میاییم و شام می مونیم. من یه لحظه گفتم زنگ بزن بگو امشب نمی تونیم فردا شب بیان. گفت نه نمیشه زشته گفتم من خونه کثیفه، سرویس بهداشتی کثیفه. کی خونه رو تمیز کنم؟ کی آشپزی کنم؟ خونمون بالا سر مادرشوهرم بود. شوهرم به سرعت رفت به پدر و مادرش گفت. اونا گفتن لوبیا پلو درست کنه. گفتم نمی تونم تا حالا برا این جمعیت نپختم. خراب میکنم. اعتقادی هم به خرید از بیرون نداشتن. هر چی به شوهرم گفتم بخر گفت پول ندارم. مادرمم هیچوقت غذا برا مهمونیا نمی پخت. از بیرون میگرفتیم حتی مادربزرگم و خاله هام برا جمعیت زیاد میدادن به آشپز. منم دیدم اینا نمیفهمن به شوهرم گفتم لااقل بزار فردا شب گفت نه خونواده شوهرم و خواهر هر کدوم از کدبانوگریشون حماسه ها سروده بودن که چند تا مهمون رو با هم یک ساعته راه انداختن. شوهرم اومد دم در خونمون، گفت ما میخاییم طلاق بگیریم.
  • میگه نه کسی بیاد خونتون نه شما جایی برید. نه مهمانی. نه عروسی و... فقط کار کنید و پول جمع کنید. حتی یه بار بهم گفت قید خونواده ت رو بزن که نیان خونتون و تو هم نری.
  • دیروز گفتم نهار درس کردم، مادرمم اومد و با هم خوردیم به شوخی گفت اره دیگه مامانتم بیار هی نهار بده. منم گفتم خونه خودمه دوست دارم خانوادم بخورن .درحالیکه یساله خونم دعوتشون نکردم بخاطر اینکارای شوهرم. بعد گف تخونه منه من راضی نباشم حرامه.
  • هر کسی خونه‌مون میاد، شوهرم اصرار میکنه که برای شام بمونه. بعد جلو طرف میگه غذا که داریم، نداریم؟؟خب منم مجبوری میگم اره، داریم. به زور اصرار میکنه طرف بیاد بشینه سر سفره. فکر این رو نمیکنه شاید غذامون کم باشه؛ مثلا مامانم و ابجیم اومدن به من سر بزنن، اصرار میکنه که بمونین زنگ میزنیم حاج آقا تا اونم بیاد، بعد رو میکنه به من میگه غذاهامون هم که زیاده. در صورتی من الویه درست کرده بودم، کلا یه کاسه کوچیک به اندازه دو نفر. مامانم دید غذا کمه رفته غذاهای ظهرشون اورده اینجا و همه فهمیدن غذا کمه. هیچ کس چیزی نخورد و همه‌ی غذاها موندن
  • شوهرم خیلی خنگه. مهمون اومده با صدای بلند میگه چرا اینقدر غذا کم درست کردی، مهمون میفهمه و خب معذب میشه چیزی بخوره. بعد جای اینکه سر سفره کمتر بخوره، میخوره تا سیر شه و مراعات مهمون رو نمیکنه.
  • شوهرم وقتی مهمون داریم، مبلغ وسایلی که خریده رو میگه؛ مثلا میگه برنج شده کیلویی فلان، گوشت شده کیلویی فلان، مهمون مرگش میشه غذایی بخوره
  • وقتی مهمون میاد، اولا که نمیذاره غذا درست کنم. اگه هم درست کنم و اضافه بیاد خودش رو میکشه که چرا اینقدر درست کردی. توی مهمونی ها باید همیشه استرس داشته باشم و توی ظرف های بقیه نگاه کنم. از خجالت آب میشم وقتی برام مهمون میاد هیچ کس چیزی نمیخوره تا بقیه بخورن.
  • مامانم بعد یکسال اومده خونمون تا دوسه روز دیگه مهمانمون هست. خیلی بدم میاد از رفتار شوهرم اگه خانواده خودش میومدن می‌گفت می‌خندید خیلی شوخی میکرد پر انرژی بود الان ک مامانم اینجاست اصلا حرف نمیزنه سکوته همش سرش تو گوشی باید دوسه بار یچیزی بگم تا نگاه کنه
  • فرداشب نامزدم خونمون میاد. منم برای لطف گفتم غذا زیاد درست میکنم آبجی و مامان و داداش کوچولو رو هم بگو بیان. حالا گیر داده نه من نمیگم تو باید احترام بزاری خودت زنگ بزنی دعوت کنی

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز