2777
2789
عنوان

جلسه خواستگاری چی بگیم (آموزش)

| مشاهده متن کامل بحث + 1102 بازدید | 202 پست

محیط و فضای خانوادگی و منش و روش زندگی (7)

  • پدر شوهرم زنگ زده میگه که برام آش بپز سرما خوردم در حالی که اصلا سرما نخورده بود. دیشب باز پیام داده شیر برنج درست کن برام. آخه من عقدم و خونه پدرمم نمیتونم مدام برای اون غذا بپزم و ببرم. من دفعه قبل بهش گفتم که بلد نیستم آش بپزم برگشته میگه مامانت که بلده.
  • مادر شوهرم غذاهای خاصی میخوره. استکان چاییش حتما باید کوچیک باشه وگرنه قهر میکنه
  • مادرشوهرم گفت فلانی وارد شد، چرا نصفه پا شدی. چرا جلو فلانی بلند خندیدی. کلا گیرای الکی چرا تو پاشدی ظرفارو جمع کنی حواست نبود روسریت افتاد. کلا بحثای بیخود. اخر حرفاشم ی دخترم اضافه میکرد که من تورو دختر خودم میدونم
  • مادرشوهرم هر موقع میخواد بره خرید به منم میگه باهاش برم. امروز میخواد بره واسه خودش مانتو بخره منم گفته باهاش برم
  • شوهرم میگه لباس رنگ تیره برای نو عروس خوب نیس
  • عروسی اقوام شوهرم زن و مرد مختلط هست و مشرو بات بین پیر و جوان راحت روی میز سرو میشه و همشون چه دختر و چه پسر تفریحی اهل سیگار و قلیون و گل و ناس و این آشغالا هستن
  • خواهر شوهرم از دست شویی که بیرون میاد، دست هاش رو نمیشوره. هم حوله گذاشتم توی سرویس هم دستمال. بعد آب دست‌هاش میچکه روی سرامیک و سرامیک لک میشه روی فرش و مبل. بدتر از اون دست هاش رو توی هوا تکون میده که مثلا خشک بشه. این قطره های دستش رو به در و دیوار و سرامیک و همه ی زندگی من میپاشه.
  • مادرشوهرم دیوونه دیوونه از دهنش نمیوفته.
  • یکی از بستگان درجه اولم فوت شد، مادرشوهرم فقط زنگ زد به پدرم تسلیت گفت. هیچ کدومشون نه به من زنگ زدن، نه پیام دادن حتی نمیدونن که باید زنگ بزنن و تسلیت بگن. انقد که از پشت کوه اومدن.
  • خواهرشوهرم دوست نداره که عکس بچه هاش رو استوری کنم و هر موقع که ازشون عکس پست کردم، بهم گفته که پاک کنم.
  • مادرشوهر من اینطوری میگفت که فامیل هامون زیاد به ما نمیخورن زیاد رفت و آمد نداریم. بعدا معلوم شد کل فامیل‌شون همه با هم قهرن. بسکه رفتار هاشون بچه گانه س و بسکه زود رنج و بدبین هستن و همین تو زندگی منم تاثیر گذاشت. انقدر هی از من بیخودی بی دلیل ناراحت شدن که دیگه کلا من بعد سه سال، قطع رابطه کردم باهاشون
  • مادرش عمل کرده براش گوسفند کشتن. صبج اونجا بودم با داییش و باباش گوسفند رو گرفتن بسم الله نگفتن زدن زمین. نصف سرش رو بریدن. چاقو تیز نبود. رفتن یه هفت هشت دقیقه گشتن دنبال یه چاقو دیگه. گوسفند بیچاره هی دست و پا زد بعد اومدن بقیش رو بریدن. نصف گردنش چسبیده بود به بدنش. خلاصه تابلو بود که ذبح اسلامی نشده بود و حرام بود. بعد دل و قلوه شو کباب کردن سر سفره هرچی بهانه آوردم نخورم، شوهرم میگه بخور تو که عاشق دل و قلوه ای. به زور میریزه جلوم تو بشقاب؛ مثلا میخوا پارتی بازی کنه احمق. جلو مهمونا روم نشد و چند دونه خوردم. اومدم خونه عذاب وجدان گرفتم. دست کردم تو حلقم بالاش آوردم. حالا خانواده شکموش تا ده روز باید ظهر و شب ازش بپزن، بخورن. شامم از اون گوشت پخته بودن نرفتم گفتم سرم درد میکنه. شوهرم به زور برداشته آورده برام. مونده بالا سرم بخور. هرکاری میکنم نمیره به زور ردش کردم رفت. انداختم سطل زباله. اومد شک کرد رفت پیداش کرد .صد تا حرف بم زد که چرا نخوردی به خاطر تو رفتم دست به غذا اومدم جلو مهمونا بالا. مجبور شدم بگم حرامش کردید. گوشتش حرامه. ظهرم دست کردم تو حلق آوردم بالا. الان بابت اون چند تا دونه که تو معدم هست عذاب وجدان دارم و ...میگه میخوای از بین بره بیا یه چیزی میدم حلش میکنه. رفته با بطری مشروب اومده میگه بیا بخور. منهدمش میکنه. بیشعور عوضی خدا من رو خوار و خفیف کرده شدم مسخره این احمق
  • مادرم خیلی رکه. زنم موهاش رو رنگ کرده. وقتی مادرم زنم رو دید گفت چقدر زشتشدی موهات چقدر رنگشون بد شده. بهت نمیاد.
  • مادرشوهرم به شوهرم میگه بیا پشتم رو بشور یا کیسه بکش لخت مادرزاد تو حموم بود و شوهر منم رفته و داره میشوره. یه ذره شرم و حیا ندارن اینا. الان مادرش با زنش چه فرقی کرد که اونم لخت جلوشه. از این کارشون خیلی چندشم شد و واقعا حالم بده اصلا شوهرم از چشمم افتاده. خونهی خودمونم برم میخوام اتاقم رو جدا کنم. حالا من که دخترم مثلا مامانم بخواد لباس عوض کنه میرم از اتاق بیرون که راحت باشه بعد اینا اینجوری. از حمومم که دراومد که حولهی کوچیک دور باسنش پیچیده بود از همونجوری از اون اتاق رفت یه اتاق دیگه لخت.
  • خانواده شوهرم هرروز روزی چند بار بهم زنگ میزنن. اسایش ندارم بخدا؛ مثلا برای یه کار پدرشوهرم چندین بار زنگ میزنه ومیگه همین الان بیا انجام بده. اصلا وقت شناس نیستن بهو وسط مهمونی زنگ میزنه. دوساعت منو سرگوشی نگه میداره الان خواب بودم زنگ زد اصلا یه خواب درست و حسابی ندارم ازدستشون
  • خانواده ی همسرم به طرز خیلی وحشتناکی خسیسن. با اینکه درامدشونم خوبه؛ مثلا همیشه سر سفرشون تو خونه مادرشوهرتون غذا کم میاد. تو یخچالشون مرغ سیاه شده از شدت موندگی. نامزدم با اینکه کلی لباس جدید و نو و خوب داره ولی بازم فقط یدست لباس میپوشه. کمربندی کخ داغون شده و همش خجالت بکشم، یا برادرشوهرم سر اینکه زنش یه شال خیلی ارزون خریده تو جمع بهش چشم غره رفت یا مثلا زنش بگه سریال دیدم یهو تو جمع بتوپه بهش که همش اینترنت هدر بده. بدترین و ارزون ترین لباسها رو جاریم میپوشه و خودش همش لباس میدوزه

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

محیط و فضای خانوادگی و منش و روش زندگی (8)

  • دیشب من رفتم حموم و دراومدم دیدم پنج بار نامزدم زنگ زده. دو دفعه هم پدر و مادرش که آماده شو شام بیا خونه خواهر شوهر چون تولدشه پدرش زنگ زد بعد از حمام که گوشی رو برداشتم گفت چرا جواب ندادی من گفتم دستم بند بود هی پرسید چیکار میکردی آخرش گفتم حمام بودم گفت آماده شو بیا شام خونه فلانی چون تولدشه من بعدازظهر تبریک تولد گفته بودم گفتم باشه آماده میشم موهامو زود سشوار کشیدم و یه رژ زدم و رفتم شوهرم تو ماشین بی حوصله بود  که آخرش گفت کلی زنگ زدم و منم گفتم حموم بودم و نمیدونستم یهویی مهمونی پیش میاد تو مهمونی یکم بی حوصله بودم کلا اگه برنامه ام بهم بخوره کلافه میشم دست خودمم نیست اخلاقم اینه ولی خانواده اینا کلا به منوال هرچی پیش آید خوش آید هستن و یهویی ۸.۵ ۹ شب تصمیم میگیرن برن جایی و تو هم باید آماده باشی تو سیزده بدر هم همین بود ۹.۵ زنگ زد که ما جلوی دریم دیشب تموم شد و امروز پیام داده که چه میشه گاهی اینجوری میشی؟! انگار دیوونه ای چیزیم و من گفتم از یهویی رفتن جایی و بی برنامه بودن بدم میاد و چند بار هم گفتم جایی میخوایم بریم زودتر بهم اطلاع بده
  • خانواده شوهرم عادت دارن هروقت میخان برن جایی آژانس نمیگیرن. به همسایه ها میگن مارو برسون یا زنگ میزنن ب بقیه برسوننشون. شوهرمم همینجوریه پول داشته باشه ولی زنگ میزنه ب دوستش برسونش متنفرم از این اخلاقشون
  • بابام خیلی مرد آبرو داری هست و تو فامیل و آشنا و همسایه کلی اعتبار داره و همه بهش احترام میذارن سنی هم ازش گذشته. شوهر احمقم مسخرش میکنه ما سید هستیم. اجداد پدریم تو یه روستا متولی یه امام زاده هستن و الان پدرم و عمو بزرگم چند هفته یه بار میرن اونجا برا نظافت و رسیدگی. دیروز شوهرم و دوسناش خبر مرگشون رفتن تو او روستا برا تفریح. بعد اهالی روستا گویا بهشون تذکر دادن. با شلوارک بودن صدا آهنگ زیاد کردن و قلیون و شایدم مشروب خوردن.  بعد شوهرم با یکیشون درگیری لفظی کرده و خودش رو معرفی کرده دیگه اون آقام آشنا بوده گقته الان زنگ میزنم به پدر زنت. اونم بابام رو مسخره کرده و گفته یه مشت بزنم بهش میره زیر زمین چون بابام قدش کوتاه هست. همیشه مسخرش میکنه. بعدم جلو همه به بابام گفته سید نخودی.
  • وقتی میرم خونهی پدر مادرش به زبون محلی خودشون حرف میزنن و منو اصلا در نظر نمیگیرن که تنها و بدبختانه یه گوشه تو شهر غریب نشستم و هیچی نمیفهمم.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

 (1) خلقیات و روحیات جمعی

دختر و پسر باید از روحیاتی که میتواند در رد یا پذیرش عضو جدید نقش داشته باشد. صحبت کنند. اینکه پسر بگوید پدر من خیلی تلویزیون نگاه میکند تاثیری در زندگی دختر ندارد. اما اینکه بگوید پدر من از شوخی خوشش نمیاد در زندگی دختر تاثیر دارد چون ممکنه دختر بخواهد با پدر شوخی کند و پس از اون پدرشوهرش بگوید که چه دختر سبکی هستی! در این توضیحات آگاه کردن مخاطب از فضا، محیط و روحیات و شرایطی هست که میان اعضا فامیل حاکمه و نباید ویژگی خصوصی افراد رو فاش کنیم. مثلا نباید بگیم که شوهر خاله و خاله م با همدیگه اختلاف دارن.

  • ما یه رسم داریم به اسم سر سلامتی. هر سال اولین روز عید رو میریم به کسایی که شکسته داشتن، میریم سر سلامتی میدیم. اولا که سال نو رو تبریک نمیگیم و میگیم سال خوبی داشته باشن و دوم اینکه لباس مشکی میپوشیم و لباس رنگی رنگی برای سر سلامتی نمیپوشیم. عروس خنگ انگار تو خونشون چیزی یاد نگرفته. اومده  لباس رنگی رنگی پوشیده و به همه سال نو رو تبریک گفته. در صورتی که فقط باید میگفت سال خوبی داشته باشید.
  • هر دو سه هفته عموهاش و پسر عموهاش مهمونی میگیرن و خودخوشونو دعوت می کنن خونه اون یکی جدیدا دیگه غذا رو هم تعیین می کنن هر دو سه هفته عموهاش و پسر عموهاش مهمونی میگیرن و خودخوشونو دعوت می کنن خونه اون یکی جدیدا دیگه غذا رو هم تعیین می کنن
  • شوهرم اخلاق بدی که داره اینه که اصلا اهل رفت امد نیست. خانواده من شدیدا اهل این کاران. هر وقت مهمونی چیزی میشه و همسرم نمیاد، شدیدا عصبانی میشن. البته بگم که مهمونی های مهم رو میاد یا هم به من میگه من خودم میرم اما هربار بحث هست که چرا شوهرت نمیاد، اون مارو نمیپسنده. خواهرم میگه مگه درمونده یه تیکه غذایی جدا شو بیا یه بارم مامانم گفته جدا شو بیا
  • پدرشوهرم همیشه به من توجه میکرد. وقتی کم کم داشتم احساس صمیمیت میکردم. مادرشوهرم بهم گفت با پدرشوهرت گرم نگیر خوشم نمیاد. بار ها هم به شوهرم گفته زنت برای بابات عشوه میاد
  • نهار شامی درست کردم. سرخشون که کردم حس کردم کمه. یکم آبگوشت دیشبی مونده بود گرم کردم برای خودم گذاشتم سر سفره بقیه تو قابلمه روی گاز بود. به بقیه شامی دادم خودم یکم آبگوشت خوردم. شوهرم میگه مادرم گله کرده گفته فلانی به من آبگوشت تعارف نکرده. به شوهرم گفتم علم غیب ندارم که میپرسید از آبگوشت مونده تا منم میآوردم براش. شوهرم گفت نه تو باید تعارف میکردی مادرم گفته من شامی بده برام زنت باید تعارف میکرد
  • موقع شام پختن اگه کمک مادرشوهرم نکنم، پدرشوهرم بهم اخم میکنه و میگه یه جا نشین پاشو کمک کن حتی اگه دیر وقت برم. به شوهرم میگم من نمیخوام شام برم تو به زور میبری، قیامت به پا میکنه. ظرف شستن کلا با منه. چایی با منه. سفره چیدن و جمع کردن با منه. هر چقدر میگم کار نکنم نمیشه وقتی میرم میبینم اشپزی میکنه جرات نشستن ندارم الکی هم سرپا می ایستم خسته میشم.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(2) خلقیات و روحیات جمعی

  • دو روز پیش بابام کلی میوه و اجیل و مرغ و گوشت گرفت اورد خونمون گف یلدا میایم خونتون پدرشوهرت اینارم دعوت کن. منم روز یلدا صبحش به مادرشوهرم زنگ زدم در دسترس نبود بعدش پیام دادم گفتم شام درست میکنم شب بیاین اینجا گفت ما خونه ی عمه دعوتیم خلاصه هی اصرار کردم و اینا گفت نمیشه ناراحت میشن بمونه یه وقت دیگه و این حرفا. امروز دیدم شوهرم عصبی اومد خونه و تعریف کرد که به باباش گلایه کرده چرا نیومدین اونم گفته زنت به ما زنگ نزد و پیام داده
  • چند شب پیش خونه ی پدرشوهرم بودیم. خواهرشوهرم یه دفعه برگشت گفت هر موقع ما میایم اینجا تو هم به یه بهانه ای میای موندگار میشی. شوخی نبود جدی گفت. من اصلا آدمی نیستم که بخوام ب خاطر یه لقمه نون سر بقیه خراب شم. اصلا هر وقت میرفتم خونه پدر شوهرم چه طرف صبح چه بعد از ظهر همیشه غذام رو میپختم و میرفتم ولی گاهی اصرار میکردم و میموندم و گاهی نمیموندم. نمیدونم چی شد که این حرف و زد.
  • مادرشوهرم به شوهرم گفته که من دقت کردم دیدم ظرف خورشت رو که میذارم زنت زودتر از تو برمیداره. زشته نباید زنت زودتر برداره باید صبر کنه، اول تو برداری بعد اون درصورتی که بخدا اینطوری نیست و شوهرم مشغول کشیدن سالاد بود من دیدم خب اون داره سالاد میکشه من خورشت رو برداشتم
  • برادر شوهرم خونه بود وقتی مادرشوهرم جواب داد یهو دیدم برادر شوهرم داد زد و یه فحش بد داد (چون مثل اینکه خواب بوده و من زنگ زدم)
  • جاریم اومد خونم دست بچشو برد توی سینک پر از ظرف شست حدقل اجازه نگرفت.  درحالیکه میتونس توی روشوییه دسشویی بشوره
  • سلام و احوال پرسی که کردم یه نفر رو ندیدم، سلام نکردم. اخرش که مهمونا رفتن مادرشوهرم بهم گفت چرا حواست نیس قشنگ سلام کن یکی در میون سلام میکنی
  • اوایل که ازدواج کرده بودم شلوار لی تنگ میپوشیدم مادر شوهرم یبار زنگم زد گفت من خونه دوتا پسر مجرد دارم این چیه میپوشی
  • مادرشوهرم همش میخواد رابطه من و برادرشوهرم رو کنترل کنه؛ مثلا من خواستم شمارش رو واسه یه کاری بگیرم، مادرشوهرم گفت شمارش رو ندارم یا مثلا صندلی پشت ماشین اندازه ۳ نفر جا هست شوهرم رانندگی میکرد من همیشه مادرشوهرم باشه پشت میشینم اون جلو بشینه، خواستیم با برادرشوهرم پشت بشینیم مادرشوهرم نذاشت گفت تو بشین جلو. اندازه ی نفر فاصله بوداا
  • دفعه پیش که خونشون بودم خواب بودم خواهرش اومد، منو بیدار کرد برو سلام کن. زشته. این دفعه هم دوباره خواهرش اومد من تو اتاق شوهرم بودم داشتم لباس عوض میکردم ۱ دقیقه هم نشد خواهرش اومد، برمیگرده میاد میگه پاشو بیا سلام کن (با لحن تند)
  • زن داداشم جلو بابا و مامانم پاهاش رو دراز کرد، اونا هم خیلی بهشون برخورده لم داده و گوشی دستش گرفت اونم با تاپ و شلوارک. ۲۰ روزه اومده خونمون لنگر انداخته. این حجم از پر رو بودن برام سواله
  • رفته بودم خونه مادرشوهرم اینا. شوهرم دیر از سرکار اومد ساعت ۲ شب بود. بعد من و مادرشوهرم بیدار بودیم و داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم تا بیاد منم خییلی خوابم میومد. وقتی شوهرم اومد من یکم دیر رفتم استقبالش. بعد مادرشوهرم گفت برو استقبال شوهرت کیفش رو بگیر! مامانت بهت یاد نداده
  • پدرشوهرم ناراحت شد از اینکه چرا از میوه حیاط عموی شوهرم که همسایه پدر شوهرمه میوه کندم.
  • تو فامیلای ما پیش نامحرم حتما باید شال سرشون باشه حتی اگه بلوز شلواری بودی اما شال خیلی واجبه حتی اگه موها بیرون باشه مهم نیست. فقط یه شال رو سر باشه
  • رفته بودیم بیرون. منتظر جا پارک بودیم و راهنما هم زده بودیم تا اینکه یه نفر سریع اومد جای ما پارک کرد. منم به مرده گفتم مگه کوری. پدرشوهرم گفت بی ادبی! شوهرت پیشته، تو حرف نزن! شوهرم سر من داد زد گفت تو خیابون داد نزن آبروم رفت میخای با یارو دعوا کنم؟ دلم شکست شوهرم جلوی خونواده‌ش سرم داد زد
  • پدرشوهرم خیلی باهام سرد برخورد میکنه و وقتایی که میریم خونه‌شون فقط یک سلام و روبوسی میکنه و دیگه هیچ صحبتی نمیکنه. منم به همسرم گله کردم که اگه مشکلی دارن بگن اگه که ندارن خب علت رفتارشون چی هست. پدر شوهرمم دلایل خودش رو اورده بود که مثلا خب زن تو هم باهام سرده، اونم چایی جلو من نمیزاره و دو سه بار تو که پسرمی ازش یه لیوان چای خواستی و برات نیاورده خب این پیش ما زشته و یکبارم مهمون ما بودن دو خانواده (خانواده خودم و همسرم) که من فقط به خانواده خودم غذا و... تعارف کردن که بهشون برخورده
  • مادر شوهرم زنگ زده میگه چرا تو مهمونیا دخترت کنار پسرمن ‌میشینه. باید جدا بشینن.
  • توی اتاق بدون اینکه در بزنه وارد میشه، مادرم رو در حین تعویض لباس دیده، مادرم میگه این مرد چرا اینقدر بیشعوره.
  • خواهرشوهرم هر چی رو که توی خونه ی ما پسند میکنه با خودش میبره. گلدون میخرم میگه چه خوشکله و با خودش میبره. شلوار میخرم میگه میبرم برای دخترم. لوازم آرایش میخرم با خودش میبره
  • من خودم وقتی مهمونی میرم، بچه ی 7 ماهه م رو با دستمال مرطوب تمیز میکنم و وقتی میریم خونه بچه رو میشورم. عروس بی ملاحظه بچه ش رو توی روشویی مردم میشوره
  • عروسمون هرموقع میاد خونمون سفارش غذا میده که براش چی بپزم؛ مثلا میگه ماهی بپز. بدم میاد از این اخلاقش
  • عروسمون وقتی میاد خونمون همه ی وسایلمون رو جابه جا میکنه و دکوراسیون خونه مون رو تغییر میده، جای وسایلم رو توی کابینت عوض میکرد. بگو آخه به تو چه ربطی داره
  • عروسمون بدون اینکه اجازه بگیره به لوازم آرایشم دست میزنه. کرم مرطوب کننده رو به پاش میزنه و با همون دست دوباره به کاسه ی کرم دست میزنه

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(3) خلقیات و روحیات جمعی

  • بچه ی برادرم با پا میره توی سفره و به همه چی دست میزنه. قاشق چربش رو به مبل میزنه. اندازه یه آدم بزرگ توی ظرفش غذا میریزه و همه رو خراب میکنه و آدم مجبور میشه بریزه بیرون. اگه یه لیوان چایی روی فرش بریزه مادرش همینجوری رها میکنه. عروسمون هم که انقدر بیشعوره که براش اهمیت نداره.
  • عروسمون به جای اینکه روی مبل بشینه روی دسته ی مبل میشینه. به جای اینکه دستاش رو توی روشویی بشوره توی سینک ظرفشویی روی ظرف ها میشوره. چند روز خونه ام مونده یه لیوان از روی زمین برنمیدارهعین کلفت باید جلوش خم و راست شم.
  • عروسمون توی ظرفشویی آب قرقره میکنه و مسواک میزنه. کفش هاش رو توی ظرف شویی میشوره. نخ دندونش رو همینجوری رها میکنه
  • عروسمون وقتی گوشیش زنگ میزنه به جای اینکه بره توی اتاق صحبت کنه به همه میگه ساکت شدید میخوام صحبت کنم.
  • خواهرشوهرم وقتی میاد خونه ی ما میوه نمیخوره به جاش یک کیلو میوه میبره. انقدر توی ظرفش غذا میریزه و نمیخوره و با خودش میبره
  • وقتی پدرم اخبار میبینه، نباید کسی باهاش حرف بزنه
  • مادرم میگه چرا وقتی شوهرت اومد تو رو رسوند، نیومد یه سلام به ما کنه. خیلی بی ادبه.
  • تا وقتی پدرشون نباشه، سر سفره غذا نمیکشن. تا برای همه غذا نکشیدن کسی نباید چیزی بخوره. وقتی پدرشون میخوابه، همشون ساکت میشن و یواش راه میرن. هر موقع میاد براش باید فلاسک چای آماده باشه. چایی هم باید بدون طعم باشه و چیزی قاطیش نشده باشه. جلو باباش نباید شلوار تنگ بپوشم. ته دیگ قابلمه رو نباید بکنن چون سروصدا میشه. اگه با سروصدا ظرف بشورم، دعوا میکنه که چرا با سروصدا ظرف میشوری.
  • برای مهمون خودشون غذا میکشن، یه جوری غذا رو سهم بندی میکنن. ما اینطور نیستیم و این کار رو عیب میدونیم. غذا رو میکشیم توی دیس و مهمون اندازه ای که دوست داره، برای خودش میکشه.
  • اگه براساس بزرگتر کوچکتری چایی تعارف نکنید پدرم میگه چه دختر نفهم و بچه ای.
  • پدرم خوشش نمیاد کسی جلویش پایش را دراز کند.
  • من اکثرا آرایش در حد متوسط میکنم و اونطور که خودم دوستدارم لباس میپوشم و خانواده ی شوهرم با این قضیه مشکل داشتند هر بار پدرشوهرم میگفت همسایه ها حرف درمیارن. پدرشوهرمم با شال مخالفه و تاکیدش رو مقنعه و روسریه.
  • مادر من انتقاد زیاد میکنه و حتی علاقه ی خودش رو با زبان انتقادی مطرح میکنه.
  • وقتی از در کسی میاد داخل، کوچیک و بزرگ باید همه پاشن
  • وقتی میخواد چیزی رو بخوره باید اول به تعارف کنه و بگه بفرمایید وگرنه ایراد میگیرن. مثلا اگه بخواد آب بخوره اول باید تعارف کنه.
  • ناهار و شام سر زده نباید بیاد خونه مون
  • یه بار نون خامه ای خریدیم رفت گذاشت یخچال نیورد خودمون هم بخوریم
  • موقع ناهار که ساعت 1 به بعد و موقع شام که ساعت 7 به بعد هست، سر زده نباید بیاد وگرنه او را بی ملاحظه و بی فکر میگویند.
  • عروس و دوماد ما دعوتی هستن و باید صبر کنند تا دعوتشون کنیم.
  • موقع استراحت که ساعت 2 تا 4 میشه اصولا موقع خواب هست و کسی نه زنگ میزنه و نه خونمون میاد.
  • خونواده م انتظار دارن وقتی ازدواج کردیم هر یکشنبه برای شام به خونه شون بریم.
  • خونواده م انتظار دارن وقتی ازدواج کردیم هر چهارشنبه برای شام به خونه ما بیان
  • چند سال پیش مادرم به مکه رفتند و در اونجا قسم خوردند که دیگه در مکان هایی که آهنگ غیر مجاز مثل مجالس عروسی پخش میشه، حضور نداشته باشه و نهایتا آخر مجلس حضور پیدا کنه
  • مادر من انتظار داره که عروسش تمامی عیدها مثل عید غدیر، قربان و... رو به اون تبریک بگه.
  • خانواده ی من انتظار دارند وقتی به سفر میروند، عروسشان هر روز به آنها زنگ بزنه. هم به پدرشوهر و هم به مادر شوهر
  • توی خونه شون اهنگ پخش نمیشه و حرام میدونن.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(4) خلقیات و روحیات جمعی

  • تو خونواده ی ما از اینکه کسی بهشون کمک کنه خوشحال میشن ولی تشکر نمیکنن مثلا اگه سوغاتی ببرین خوشحال میشه اما ممکنه تشکر نکنن
  • ما توی جمع به زبون محلی حرف میزنیم و پدر و مادرم سختشون هست که با زبون فارسی صحبت کنند و قصدشون بی حرمتی کردن نیست.
  • پدر من بیرون رفتن رو خیلی دوست داره و از صبح میره تا شب و فقط برای ناهار و شام میاد خونه مون
  • شوهرم میگه بابات باید سر حرف رو باز کنه یا مثلا چرا وقتی سفره پهن میشه به من تعارف نمیکنن بیا سر سفره. منم هرچی توضیح میدم شما داماد اون خونه ای غریبه نیستی که این طوری انتظار داری ولی راضی نمیشه و هر دفعه که مهمون باشین من همش استرس دارم کسی کاری نکنه به آقا بر بخوره.
  • یه نفر از اقوام شوهرم اومد با شوهرم احوال پرسی کنه من از ماشین پیاده نشدم. همسرم گفت وقتی یکی میاد احوال پرسی کنه باید از ماشین پیاده بشی وگرنه فکر میکنن مغروری.
  • مثلا میگه خواهرم روی غذاخوردن حساسه قاشق رو به دندونت نزن عادت میکنی توی جمع هم اینکارو میکنی و زشته پشتت حرف میزنن.
  • به همسرم میگم پاشو بیا بریم خونتون. به مادرش که زنگ میزنه مامانش میگه نه نیاین بعد میگه یه روز دیگه که دامادم هست بیاین. چرا من باید همیشه موقعی بیام اونجا که بقیه اعضای خانواده باشن؟
  • برادر خواهر شوهرم فوت شده. من و شوهرم زنگ زدیم به خودش و دامادشون تسلیت گفتیم ولی ختم نرفتیم. البته نرفتنمون عمدی نبود. ولی من عذرخواهی هم نکردم چون اینو یک وظیفه نمیدونستم. حالا فهمیدم خواهر شوهرم قهر کرده
  • مادرشوهرم میگه چرا آب چکه می‌کنه در صورتی که خودش هیچوقت آب محکم نمیبنده. میگه چرا ظرف غذا رو گاز هست نزاشتی تو یخچال خراب میشه. چرا روی ظرف بازه سوسک می‌ره توش
  • شوهرم با خونواده م به اختلاف خورده ومیگه من دیگه خونتون نمیام. گفتم کینه شتری نباش. اذیت نکن تو بخوای خونه پدرم نیای منم نمیام خونه پدرت، میگفت نه تو اختیارت دست منه هرچی من بگم انجام میدی، گفتم مگه برده گرفتی؟ احترام خودتو نگه دار. ما داشتیم بحث میکردیم، نگو باباش گوش وایستاده شنیده حرفامون رو (طبقه بالاشون هستیم) بعد شام گفتن بیایید پایین کارتون داریم.
  • تولد شوهرم بود، گفتم بریم رستوران وقتی اومده بودن به شوهرم گفته بودن زنت چقدر تنبله که ما رو رستوران دعوت کرده.
    چون سگ توی خونه داریم، مادرشوهرم خونه مون نمیاد.
  • ۳ ماهه باردارم. یبار نگفته ناهاری شامی بفرستم براش. بارداره شاید نتونه دستپخت خودش رو بخوره اصلن هیچی.  فقط میتونه پیش شوهرم اعتراض کنه چرا عروس‌نمیاد بالا پیش میاد
  • همسرم ازشب قبل بهشون گفته بود فردا شب با زنم برای شام میاییم. ساعت ۱۰:۳۰رفتم. متوجه شدم شام خوردن حتی صبر نکردن ما برسیم
  • یکماهه عروسمون تصمیم گرفته بره پیاده روی کربلا.‌ دیشب ساعت ۱۲ و ربع شب بود برادرم گفت خواسته ازت خداحافظی کنم. خودش میخواسته بهت زنگ بزنه من گفتم شاید خواب باشه. شما باشین بهتون بر نمیخوره؟
  • وقتی که جلو مادرشوهر به شوهرم دستور میدم؛ مثلا فلان کار و بکن بدش میاد. هرموقع زنگ میزنه بهم میگه شام چی داری! ناهار چی داری! انگار میترسه بچش رو گشنه بذارم.
  • پدر شوهرم میگه غذات رو نمیخورم چون قابلمه ت سیاهه، چندشم میشه.
  • مادرشوهر و پدرشوهرم خونمون بودن بعد شام شوهرم پاشد نوشابه اورد با یک لیوان ( اونا خانوادگی عادتشون تو لیوان دهنی میخورن ) اول پدرشوهرم خورد بعد زنش .. بعد شوهرم داد ب من هی گیر داد بخور بخو همر گفتم الان نمیخام بعد مادرش ی نگاهی کرد شوهرم گفت بده خودم بخورم ازون ب بعد قیافش تو همه .. اقا چکار کنم بدم میاد مادرشوهرم دندوناش مصنوعیه و اعتقادی ب مسواک ندارن

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

ازدواج با افراد غیر بومی

با فرهنگ منطقه ی خود و طرف دیگر آگاهی کاملی داشته باشه و همچین نشانه‌های فرهنگی را برای مخاطب خود توضیح بده و از او درباره ی نشانه های فرهنگی منطقه‌اش سوال کنه و از او بخوا که کاملا روشن درباره ی آن نشانه ها صحبت کنه. چرا که اگه بعد از ازدواج از تفاوت های فرهنگی آگاه بشه، ممکنه توان مدیریت آنها را نداشته باشه و از ازدواجش پشیمان بشه چون ممکن است که نشانه ی فرهنگی در منطقه ی الف مناسب و در منطقه ی ب جزو خط قرمز ها و غیر قابل پذیرش باشه. حتی اگر مخاطب بتونه مدت کوتاهی در اون منطقه زندگی کنه تا بتونه مستقیما نشانه های فرهنگی رو ببینه، می تونه تصمیم مناسب تری بگیره. همچنین ببینه که چقدر میتونه این تفاوت های فرهنگی را بپذیره و آنها را تحمل کنه.  چقدر برای مخاطب من مهمه و چقدر اصرار داره که من نشانه های فرهنگی آنها را انجام بدهم و تاثیر رعایت یا عدم رعایت آنها چقدر بر روی رضایتش از زندگی با من تاثیر میگذاره.


  • شهرشون خیلی بی صفا و عقب موندست. یه شهرستان خیلی کوچیک‌ که من میشینم با خودم میگم چرا اصلا قبول کردم بیام اینجا. ۲۲ سال تو کلانشهر و ‌بهترین منطقه زندگی‌ کردم. دوستای زیادی داشتم. بازاری های مختلفی میرفتم. الان فقط خونه‌م و کسی رو ندارم
  • اونجا آبش به شدت بد مزست. اصلا نمیتونم از آبش بخورم، البته همه خانوادش از اون آب میخورن و مشکلی هم ندارن ولی من نمیتونم الانم با همسرم بیرون بودم و خیلی راه رفتیم، وااااقعا خسته شدم. موقع برگشتن به همسرم گفتم بریم سوپری آب بخریم ولی قبول نکرد
  • من از بعضی رفتارای برخی اقوام شوهرم زیاد خوشم نمیاد؛ یعنی تفاوت فرهنگی و عقیده زیادی با من و نامزدم دارن. اصلا حد و حدود خودشونم نگه نمیدارن و وضع لباس پوشیدنشونم جلو مردا واقعا بده؛ مثلا خیلی راحت میرقصن جلو جمع یا بد لباس میپوشنن و با هم بعضا روبوسی می کنن

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

گرایشات جنسی

موقع خواستگاری همسرم گفت من از لحاظ جنسی مثل اکثر مردان گرم مزاج نیستم. جلوتر که پیش رفت متوجه شدم کلا از رابطه جنسی متنفره.

شبا هم من اگه رابطه بخوام میگه تو مریضی و هر روز نمیشه


سوال: در جلسه مصاحبه دقیقا بفرمایید چه طور در مورد گرایشات جنسی بپرسیم که بد نباشد؟

جواب: باید بگویید از آنجایی که یکی از تکالیف زندگی مشترک، تامین نیازهای جنسی یکدیگر می باشد و عدم تعادل و وجود تفاوتهای اساسی و مبنایی در انتظارات جنسی مرد و زن می تواند زمینه اشکالات و تعارضاتی را فراهم کند، یکی از چیزهایی که ضروری می دانم در باره آن صحبت کنیم، نوع گرایشات و مقدار آنها و انتظارات جنسی ست

سوال: در اولین جلسه تاکید (به طور مستقیم) زیادی روی گرم مزاجی خودشون کردند و به طور غیر مستقیم به من گفتند ک سرد مزاجم. به نظر شما من باید در جلسه بعدی با ایشون به صورت واضح صحبت کنم یا جلسه های آخر خاستگاری؟ همچنین ازم پرسید که چطوری با رابطه ی جنسی آشنا شدی؟ من از طریق پور ن آشنا شدم، باید بهش بگم؟

جواب: در گفتگوهای خواستگاری بخواهید در باره این مسئله، بجای پرداختن به کلماتی مثل گرم مزاجی و سرد مزاجی که چیز مشخصی را بیان نمی کند، بخواهید در مورد انتظارات و درخواست های جنسی اش در زندگی مشترک مشخص و واضح توضیح دهد. تا شما بتوانید بفهمید آن چه ایشان انتظار دارد چیست، و تامین آنها برای شما ممکن می باشد یا خیر

ایرادی ندارد که در باره مسائل و نیازهای جنسی گفتگو شود بشرط آنکه : 1 - پسر تصمیمش برای ازدواج با شما حتمی و قطعی باشد و بخواهد برای تکمیل اطلاعاتش این مسائل گفتگو شود 2 - ثانیا لازم است بجای سوال، پسر و دختر در خصوص میزان، نوع و انتظارات جنسی خود شرح بدهند مثلا گفته شود چه نوع رابطه ای را مشتاق است و از چه رابطه ای گریزان است 3 - اگر پسر در خصوص بدن زن مثل پستان، مو یا حجم بدن درگیر باشد، ایرادی ندارد در مرحله نهایی، دختر در حالیکه لباس چسبی به بدنش به تن دارد، حجم بدنش را برای یک لحظه نشان بدهد همچنان که دختر هم می تواند چنین مطالبه ای را داشته باشد در خصوص منابع شناخت، مثل آن چیزی که شما سابقه داشته اید، نه پسر حق تجسس دارد، نه شما حق افشاء کردن. کافیست بگویید از منابع مختلفی دریافت کرده ام.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز