امروز زنگ زدن بریم بیرون
منم گفتم کاش خودمون میرفتیم
مامانم گفت داری حسودی میکنی داره ازدواج میکنه
قلبم درد گرف
دلم خواست زمین دهن باز کنه برم توش
چون اصلا خواستگاریش بود گفتم چ لباسی میخوای بپوشی گفت همون ک دفعه ی قبل پوشیدم
گفتم نه تکراریع برا منو ببر
آخه چرا باید اینو بگم
از صب دارم روانی میشم