خب پس خیلی خاطرخواه خودتو نشون نده
خیلی بخاطرش خودتو زحمت ننداز
منم یه بار عقد بودم راهم دور بود 1 ساعت و نیم
تو راه بودیم تا رسیدیم خونه شون بعد امتحانم
داشتم برگشت به من گفت بیا 8تا سیب زمینی
پوست بکن رنده کن من میخوام برم خونه همسایه
منم بهش گفتم من امتحان دارم فک نکنم بتونم
دیگه اون رفت اومد دید انجام ندادم گفت عروسم
عروسای قدیم ولی من چیزی نگفتم دیگه خودش
انجام داد دوباره بهم گفت اینا رو من درست کردم
تو مدل کباب سرخ کن منم گفتم امتحان دارم نمیتونم
بعد شوهرم گردن گرفت گفت انجام میده مادرشوهرم
کلا رفت خونه دوستش برا ناهارم نیومد دیگه همشو
شوهرم با بچه خواهرش انجام دادن منم درسمو خوندم
چندباری اینجوری پیش اومده گفته من نکردم براش
بهونه جور کردم دیگه خیلی به من چیزی نمیگه