اینقدر از این جمله بدم میاد چطور مادرهای ما چنتا شکم میزاییدن سرکار میرفتن فلان میکردن نون میپختن و... چیزی که مادرشوهرها برای خرابتر کردن حال عروسا میگن که پاشن
مطمئنم خدایی که من رو خاص کرد با این بیماری ، توان خاصی هم بهم داده که از پسش بربیام 🎗🎗🎗
اون موقع خانواده ها بیشتر کنار هم بودن کمکی داشت و این که بچه ها خیلی مستقل تر و همراه تر و صبور تر ...
من اون زمان که شاغل بودم عصرها خسته می رفتم خونه ام بعد می دیدم خانواده شوهر تو خونه ام نشستن منتظر هستن من از سر کار بیام و براشون شام درست کنم! همین قدر یه عده بی درک و فهم هستن.
یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!
اره من خودم تصمیم گرفتم به کار فکر نکنم و رو بچه هام تمرکز کنم چون واقعا نظم خونه بهم بریزه کلافه و عصبی میشم نمیتونم دیگه کاری کنم اوایل خیلی ناراحت بودم شاغل نیستم الان دیگه ن واقعا نمیتونم