۳تا دارم چهارمی هم تازه اومده.در کل همگی باهم دوری و دوستی زیاد رفت و امد نمیکنیم تو خونه مادرشوهر یا تو مراسما همدیگه رو مبینیم..وقتی هم میبینیم باهم خوبیم میگیم میخندیم..
سعی کردم با مشکلات زندگیم کنار بیام.بعضیاشون تاوان اشتباهات خودم بود که پذیرفتم و تا جایی که بتونم باهاشون مبارزه میکنم که نبازم.بعضیاشون هم فقط به دست خدا حل میشه و من عاجزم.و مطمئنم روزی خدا دستمو میگیره...خدایا شکرت..هزار مرتبه شکر که جواب سختی ها و رنج هامو به موقع میدی
پشت همیم ولی کاری از دستمون بر نمیاد هرکاری میخوان میکنن چون بچه هاش جلو ما بد اونارو میگن ولی وقتی بهشون میرسن انگار خدا رو دیدن میپرستنون تازه ما جوری رفتار میکنیم که یعنی باهم رفت و آمد یا تماسی باهم نداریم شوهرامونه نه هاا پرد مادرو خواهراش دوست ندارن در ارتباط باشیم
سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد!