بچه ها من طبقه ی پایین مادرشوهرم زندگی میکنم بعد اون علاوه بر اینکه خودش هی میاد جلو در توقع داره هروقت داره از جلو درمون رد میشه وصداش میاد من درو باز کنم باهاش صحبت کنم منم اصن حوصله ندارم چون صحبت کنه ول کن نیست بنطرتون چیکار کنم
دخالتا ۱۰۰ برابر مال من ک توقع داره هروز بچه رو ببرم پایینتا بچم صداش میاد ک بیداره سریع زنگ میزنه ب ...
اگه خونه خودت هم می رفتی باز یه جور دیگه ماجرا برات درست می کردن! مدام به من می گفتن بچه رو بیار ببینیم اگه بچه رو نمی بردیم خودشون سرزده بلند می شدن می امدن بعد می نشستن انتظار شام و ناهار و پذیرایی داشتن! طوری بود که خودم بچه رو می دادم به شوهرم که بردار ببر تا ببینند و نیان! بعد عمدا تا 12 شب بچه رو نگه می داشتن خونشون
یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!
اره روز آخر که اسباب کشی میکردم یه فیلم بازی کرد که چرا پسرمو داری از من جدا میکنی منم دیگه رسما فرا ...
یادمه همیشه به من می گفتن عروس وظیفه داره با خانواده شوهر بشینه بعد مادرشوهرم به دختر خودش که رسیده بود با یه ناراحتی داشت می گفت بیچاره دخترم می خوان ببرند پیش خودشون!
یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!