دو سال نامزد بودم خاطرات تلخ دوران نامزدیم یادم نمیره
الان شش ماهه خونه خودمم با این ک الان باهم خوبیم ولی وقتی یاد کارایی که تو دوران نامزدی کرد میوفتم حالم بد میشه و به خودم میگم چطور من زنده موندم
اون حجم از تحقیر و قهرای طولانیش. همه بحثامونو فامیل میفهمیدن منو پیش همه خار وذلیل کرد
حس میکنم حتی الان ک باهم اوکی هستیم شاید کسی باور نکنه که ما باهم خوبیم و دوس داشتنمون فیک بنظر بیاد. وجه منو پیش دیگران خیلی خراب کرد خیلی خوردم کرد نمی‌دونم چیکار کنم تا از این احساس بد رها شم
اگه قبلا این همه مشکل داشتید
چی شد که ادامه دادید و به این جا رسیدید؟
سعی کن از امروزت لذت ببری. گور پدر حرف مردم. امروزتو بخاطر دیروز خراب نکن
از قدیم گفتن زن و شوهر دعوا کنن ابله هان باور اوناهم همچین مشکلاتیو داستن اگه میخوای بگی چرا اونا فهمیدن فلان اونا باید اینقدر عاقل باشن که بگن دوران نانزدی این چیزا هست خصوصا تو زندگی .
حالا منم نامزدم
خیلی دارم اذیت میشم
فامیلای من همش میگن این پسره در سطح تو نیست
منظورم عمه عموعه ن پدر و مادر و خواهر. برادر خودم
ایتا ب خواسته من احترام گذاشتن
درسته هم سطح نیستیم پلی کسی بهتر از نامزدم برای من نیست
خیلی دارن اذیت میشم مسخره شغلش می‌کنن چون کادر درمانت پیرا پزشکی
خانواده معمولی داره
اگر تغییر کرده کاش بهش فرصت بدی
یکیو می‌شناختم همین مشکلو داشت تو دوران نامزدی ابطه‌ای نداشتن من بهش گفتم وقتی مشکل جنسی شوهرت حل بشه کلاً آدم حسابی میشه و واقعاً هم درست بود لان چند سال از اون جریان می‌گذره پسره آروم آرومه و دوستم خوشبخت... خداروشکر
قطعا همچین خاطراتی آزاردهندن ولی فکر کردن بهشون مثل شکنجه دادن دائم خودته. سعی کن خاطرات خوب بیشتری بسازی و بیشتر به خودت اهمیت بدی تا حرف و نظر دیگران
