به این فکر کن که بچه ات بزرگ بشه و بفهمه تو پدرش رودوست نداری،حاصل عشق نبوده،به اندازه ی یه بچه معمولی که پدر و مادرش هم رو دوست دارند ارزش نداره،احساس میکنه نتونسته اون نقطه ی اتصال بین شما باشه.میدونی اینا چقدر بهش ضربه میزنه؟
من نمیگم به هر قیمتی تو این زندگی بمون،حرفم اینه اول تمام تلاشت رو کن،همه ی راه ها رو ،سعی کن دیدت رو اول و بعد احساست رو به همسرت عوض کنی،دنبال درمان باشی،مثل این همه مرد مزیض عقده ای که نمیرن دنبال دارو و درمون و اعتقاد دارند سالم اند نباش.
به خاطر پسرت تمام تلاشت رو کن،اگه نشد بعد یا همینجوری کج دار و مریض زندگی کن مثل الان یا اگه به ته خط رسیدی طلاق بگیر.
هرچند بعید میدونم آدم بخواد و نتونه کسیو که انقدر ویژگی های مثبت داره رو دوست داشته باشه.
توزندگی مشترک عشق نیاز نیست، عالیه،دوست داشتن خوبه ولی با احترام هم میشه زندگی خوبی داشت.
هرچند بازم از نظر من عشق دست خود آدم و ناشی از تفکرات خود آدمه،عشق یه تلقینه به نظرم