الان چند روزه که سقط درمانی کردم 😭😭هرچی میبینم یاد بارداری و جنینم می افتم خواهر با من حامله بود اون هفت ماهش تو یه تصادف جنین پنج ماهش تو شکمش مرد واس سقطش صفر تا صدش خودم باش بودم به هفته تو بیمارستان بودم از ترس نه زنک بهم زد نه سراغمو گرفت نه بهم سر زد دلم خیلی گرفته از همه چیکار کردم که این بلا سرم اومد😭😭😭😭😭
چون خودش حامله بود و من بچمو داشتم سقط میکردم سمت من نیومد انگار من ایدز دارم😭😭😭
شاید فکر تو رو کرده که دلت نشکنه.
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...