من پدر و مادرمو تو بچگی از دست دادم ولی خانواده وخوب و حمایتگری دارم ولی مشکل اینه که من شهر غزیب ازدواج کردم همسرم که عالیه خانواده همسرم هم خوبن واقعا راضیم ده سال پیش که باردار بودم شاغل بودم و تهوع و وقت کم نمی ذاشت برای خودم غذا درست کنم اون موقع زنگ زدن و سفارش دادن غذا هم خیلی رایج نبود همیشه هوس غذا داشتم یبارم نشد مادرشوهرم برام یه غذا درست کنه . خیلی جوون بود و هست الانم. آخر بارداری که دو هفته مجبور شدم برم خونش یک روز در میون مرغ برام آب پز می کرد توش پر خون و نپخته و با بوی گند واقعا غیر قابل خوردن و می شست حلوی من با ملچ و ملوچ غذا های دیگه می خورد ! الانم دوباره باردلرم هفته دوبار غذا میده برلی دخترم و همسرم پررررر از زعفرون لب نمی تونم بزنم ! حالا باید موقع بارداری دخترش می دیدینیش که چقدرر رسیدگب و رعایت می کرد
می دونم باید قوی باشم و هستم واقعا می دونم مادر من نیست و نباید توقع بیجا داشته باشم ولی کارلش دلمو یجورایی میشکونه