عزیزم خیلی شرایط سختی داری
من خیلی درکت میکنم خیلیییی
تو گناهی نداری فقط گیر کردی بین موندن و نموندن
هرکسی که مثل تو درد کشیده نباشه تورو نمی فهمه
اما من تورو خوب می فهمم
خیلی خوب تازه تو همش یکسال ازدواج کردی
دردت اینه چرا تا اعتماد کردی همه چی رو سرت خراب شد
تو دلت یه عشق میخواد
یکی که براش ناز کنی
توجه کنه بهت
محبت کنه و بگه هرچی باشه تو اولویت منی
تو مال منی تو اخرش برام میمونی
من راضیت میکنم بخاطر من کوتاه بیا
ولی خب شوهر بیشعور سنگدلت اینو نمیفهمه
چون خودخواه
فقط بخاطر خواسته خودش با تو ازدواج کرده
نمی فهمه رفتار با یه زن اونم یه زنه تنها یعنی چی؟؟
فقط خودشو می بینه
ودخترشو به این فکر نمیکنه تو با تموم وجودت بهش تکیه کردی
اون اگر مدیریت بلد بود
قطعا تو به دخترش حسادت نمیکردی
تازه جونت هم واسه دخترش در میرفت
کاش بتونی از این زندگی با خیال راحت خلاص بشی
یا شوهرت ادم بشه
ولی تو تاپیکات خیلی دیدم ک انگار خیلی دلت میخواد از شوهرت باردار بشی بلکم توجهش بیاد رو تو
شایدم من برداشت اشتباهی داشتم
ولی بخدا با وجود بچه هیچی عوض نمیشه
نمیشه که نمیشه
امیدوارم خدا کمکت کنه