2777
2789
عنوان

بعد از مدت ها اومد

562 بازدید | 46 پست

بعد از غیبتی می‌‌آیند،

احساساتمان را در هم می‌‌ریزند 

و سپس می‌‌روند .

 نزار قبانی


بعد چهار سال بهم دوباره گفت دوست دارم اصلا فک نکرد من امروز دختر اون روزا نیستم بلکه اسم مرد دیگه ای تو شناسنامم هستش بچه ای تو شکممه که اون پدرش نیست و قلبی که سالهایت خفه اش کرده بودم رو به تپش انداخت الان که جفتمون متاهلیم چرا همه چی تموم نمیشه چرا من نمیمیرم مگه نمیگن هر حسی یه تهی داره مگه نمیگن تموم میشه یه روز چرا بعد شیش سال هنوز تموم نشده ؟الان داره حول و هوش بیست روز میشه و من هر ثانیه مردم و زنده شدم از حسم بهش قلبم داره وایمیسته ای کاش این دفعه سکته بکشتم همون هفت سال پیش باید میمردم خیلی بهتر بود تا اینکه زنده باشم و این بشه اوضاعم نمی‌دونم چیکار کنم نه آنقدر پوست گرفتم کی پی اینکه انگ خراب بودن و خیانت کار بودن بهم بخوره نه اونقدر میتونم تحمل کنم که تا ابد کنار مردی شب هام رو صبح کنم که دوستش ندارم بنظرتون چیکار کنم

فقط 30 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

اونی ک کنارته رو بچسب .اون غریبه اگه آدم موندن و ساختن بود همون وقتا راهشو پیدا می‌کرد. الان فقط اوم ...

اتفاقا آدم منوندن و ساختن بود فقط اونی که با همین ترس ابرو همه چی رو خراب کرد خودم بودم

فقط 30 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

 عشق برای آدم های شجاعه نه ترسو آدمی که بلد باشه قید همه چی رو بزنه به موقعش نه اینکه ضعیف باشه که زور بقیه بهش بچربه 

فقط 30 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

دنبال بهانه ایی عزیزم 

پس اینجا مارو مدیون نکن داری وجدانتو گول میزنی واسه خیانت 

زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی درک همین امروز است...................... من یک زنم پر از حس شیرین به دست آوردن ها و حس تلخ از دست دادن ها واما اکنون مادری هستم که دلخوش به طفلی که تمام تمام من است.

عزیزم شما ادم چهار سال قبل نیستی ولی این همون ادم داغون قبل هست که زنش هم میگه دوسش داره

تو رو خدا روح خودتون رو به گند نکشید، بشینید زندگیتون رو کتید

اون تحفه هم یه دروغگوی خیانتکار هست

همشون بلانسبت یه گ ه ی هستن بشین زندگیتو کن ، ننگ خیانت و سرکوفت برای خودت نیار. به بچت و شوهرت فکر کن. 

خدا آدما رو اینجور امتحان میکنه، سربلند و موفق بیرون بیا

یا رفیق من لا رفیق له... خدایا نی نی منم به سلامت برسون. (نی نی دنیا اومد خداروشکر سالم و خوبه)
عشق برای آدم های شجاعه نه ترسو آدمی که بلد باشه قید همه چی رو بزنه به موقعش نه اینکه ضعیف باشه که زو ...

عشق کیلو چند، شما چرا ازدواج کردی وقتی هنوز تو رمان‌های نوجوانی گیر کردی

اتفاقا آدم منوندن و ساختن بود فقط اونی که با همین ترس ابرو همه چی رو خراب کرد خودم بودم


گذشته ها دیگه گذشته تنها راهش  اینه که هیچ ارتباطی باهاش نداشته باشی و بهش فکر نکنی . خوبی های همسرتو ببین به فکرآینده باش .

مابرای اشتباهات دیگران قاضی هایی سخت گیروبرای اشتباهات خود وکیل مدافعانی چشم پوش هستیم 

همانطور که تو خود سابقه نیستی اونم دیگه اون آدم سابق نیست.

بهت حق میدم چون خودم درگیر این احساسم با این تفاوت که یکسال گذشته و مقصر اون بود.

باز بیاد بهش برنمی‌گردم.

چیزی که گذشت گذشت.

اگه قرار بود چیزی میشد اون موقع میشد(کاری ندارم تقصیر کیه)

 از همه جا بلاکش کن نذار بیاد تو زندگیت بهوش بریزه.

بعضی مردا کرم دارن زندگی اکسشونو بهم بریزن.

دنبال بهانه ایی عزیزم پس اینجا مارو مدیون نکن داری وجدانتو گول میزنی واسه خیانت

عزیزم من آدم خیانت نیستم که اگه بودم اینجا نمیگفتم که حرف بشنوم دارم به این فکر میکنم که. اگر این شرایط ادامه دارشه طلاق بگیرم

فقط 30 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

ببخشید عزیزم

ولی واقعاااااا متاسف میشم برا همچین خانم هایی که حالا به هردلیلی نشد با کسی که میخاستن ازدواج کنن حالا ازدواج کردند و چه بسا بچه هم داشته باشند بعد سال ها اون شخص پیداش بشه و اصلا روش بشه بگه من دوسش دارم و سفسطه بچینه ...

ببخشید من اونقدر روشن فکر نیستم بگم حق داری و اِل کن بِل کن و...

بنظر من حتی فکر کردن هم بهش خیانته و گناه بزرگیِ چون همه چیز از فکر شروع میشه 

ببخشید ایقد صریح حرف زدم چون ما خانم ها احساسی هستیم وخیلی هامون هم متاسفانه سریع گول میخوریم بفکر زندگیت باش این افکار و کلمات شیطانی رو  از خودت دور کن 

از خودت و بچه ت و رابطه ت مراقبت کن عزيزم 

پنجره ای که بهت آسیب میزنه رو ببند،اصلا مهم نیست که چقدر منظره ش  قشنگه!

اتفاقا آدم منوندن و ساختن بود فقط اونی که با همین ترس ابرو همه چی رو خراب کرد خودم بودم

پس چرا با لحظه های زندگی همسرت بازی کردی ؟ مگه اونی بازیچه ی دست توعه ؟ اگه دوسش نداشتی بهش بله نمیگفتی ک اونم بره پی زندگیش

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792