من تا دو سه سال پیش عاشققق بابام بودم ببین میمردم براش راضی بودم خار تو چشمم بره تو. پا اون نره نمونه بارز یه دختر بابایی
ولی بعدش نمیدونم چیشد بد از چشمم افتاد ازش منتنفر شدم اصلا میخواستم خرخره اش با دندونم بجوعم انقد ازش بدم میومد
تا اینکه امروز صبح یه برنامه ای بود که ازم تجلیل شد و وقتی اومدم خونه بابام اینو بهم گفت
گفت بچه من خیلی بتا عرضه است و با کفایت همیشه خودشو به یه جایی میرسونه مثل اسمش میدرخشه اسمم ایلینه
این قسمت و ترکا میفهمین گفت ادی کیمی پارلدی
و من بعد از چند سال انگار قلبم گرم شد پر از اعتماد بنتفس و ذوق شدم و تا همین الان نیشم بازه
من موفقیت های زیادی داشتم اولین بار بود که بابام ازم تعریف میکرد
خواستم انرژی خوبی کهع دارم و با شماهم در میون بزارم