بچها ما دیشب اخرای شب بود داشتیم یه فیلم میدیم بد من همینطوری به شوهرم گفتم یادته ی بار مامانت من رفته بودم خونشون گفت گردنم درد میکنه سه روز تو اشپزخونه دهن من سرویس شد نیومد تا شد روز جمعه دیدم داماد دختراش اومدن دوید تو اشپزخونه همون که میگفت من نیتونم چجوری بود زیاد مامانتو جدی نگیر شوهر من
عصبانی شددد تو حرف نزن مادر من دروغ نمیگه
کارماشو پس میدی
یعنی میخوای بگی مادر میگه دستم درد میکنه دروغ مبگه
کارماشو میدی
خیلی دعوا بالا گرفت برگشت بهم گفت اگه همسایه ها نبودن گردنتو خورد میکردم منم گفتم تو اصلا ادم نیستی من از سرتم زیادم برگشت بهم گفت انقدر دلک شکست بهم گفت من از سرت زیادم تو مگه کی هستی
گول حرفای خودتو خوردی
تو هیچی نیستی تو ی اسغالی
همه اینارو به منی گفت که عروسی نگرفتم که صاحب خونه بشیم
هزینه هامو همیشه کم میکنم که بتونیم تو زندگیمون موفق بشیم
خونمون ی پنجا متری طبقه سومه که اجاره زیاد ندیم
همیشه تولداش گرون ترین کادهارو براش خریدم
همیشه از خودم زدم
خونواده من از گل کمتر بهش نمیگن
خونوده اون هز کاری دلشون خواست با من کردن
قلبم اتیش میگیره واقعا قلبم اتیش میکره