مامانم بهم گفت حلالم کن البته هردو باید حلال کنیم
ولی بازن رابطمون حس میکنم نزدیک تر نشد انتظار داشتم مامانم بوسمم نکرد فقط بغل
نمیدونم واقعا من میخواستم نزدیک تر شیم حتی به همون نزدیم تر شدنه هم عادت ندارم
خیلی گیجم واقعا شبیه بچه ای شدم که از شیر گرفتنش بغل مامانشم حتی غریبه
مامانم دوستم نداره انگار هرچی به زبون بی زبونی و رفتار بهش گفتم جواب نداد تا امروز حرفامو بهش زدم کامل
نمیدونم کی از چشمش افتادم که حتی با وجود اینکه حلالیت خواست بازم احساس کردم اونجور که باید نزدیکم نشده یا شایدم من نخواستم نزدیک شم نمیدونم
بهش بگم چرا بوسم نکردی یا چرا بازم ازم دوری بعد احساس انتظار یا حس بد بگیره و زوری نزدیکم شه
یا سکوت کنم