ولی از بس ازبچگی منو مقایسه کردن زدن تو سرم و به برادر هام بیشتر محبت کردن واهمیت دادن و از بچگی خیلی کتک خوردم، بدجنس وحسود شدم مرگ کسی از فامیل منو ناراحت نکرد ط
لاق کسی منو ناراحت نکرد ابراز علاقعه یکساله دوست پسرم برام اهمیتی نداشت اینکه شوهرم ۲۰ روز هرماه میرفت شهر دیگه و اون بشدت برای من گریه میکرد و ابراز دلتنگی میکرد من فقط دعا میکردم زودتر بره راحت بخوابم با دختر داییم که لباس هامون باهم ست میکردیم باهم میخوابیدیم راز هامون خبر داشتیم نتوستم تحمل کنم داییم وزنداییم براش کلی خرج میکنم وخیلی چیزاهایی که ارزوشون داشتم اون داشت باوجود اینکه وضع پدر ومادرم خوب بودن ، ۸ سال تموم شب وروز بایک دوست ودست راستش بودم ولش کردم از اینکه اون صاحب ۳ تابچه شده ولی من طلاق گرفتم چون که پدر ومادرم بدون تحقیق و فرستادن مشاور تو زمان کنکور منو عروس کردن
الانم نمیتونم ....😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭