به نظرم بهترین چیز که دوری و دوستیه ولی استثنا هم وجود داره.درکل: به خانواده همسر و بچه ننه بودن یا نبودن شوهرتون ربط داره.
دوست صمیمیم خیلی تردید داشت که بره توی ساختمون واحد کناری مادرشوهرش یانه.چون قبلا ازشون آزار دیده بود.خلاصه اینکه واسه دراومدن از مستاجری دل رو به دریا زد و رفتن اونجا.الان بعد از دوسال میگه خوب شد که ریسک کردم و اومدم وگرنه خونه دار نمیشدیم؛ سعی کرده مرزها وحریم خودش رو مشخص کنه تاهمینطوری یهو نیان پیشش. تازه بچه دار هم هست و پسریک ساله داره و چقد مادرشوهرش ازاین لحاظ براش کمک محسوب میشه و گاهی ایشون غذا درست میکنه میده دوستم وگاهی بچه رو نگه میداره هرزمان دوستم بخواد به کارهای خونه برسه بچه رو یه دوساعت میده مادرشوهرش دربغل.
همه چی به حفظ حریم و مراعات کردن یا نکردن آدمهابرمیگرده.
برادر خودمم طبقه بالای ماهستن و اصلا مادرم یا من نمیریم خونه شون.مگر اینکه سالی یکبار تولد بچه شون دعوتمون کنن. اگر دعوت نکنن که کلا نمیریم و اونا میان هفته ای یکی دوبار یا هیچی ، میان پایین به ما سر میزنن.
راستش من اخلاق خودم متفاوت تره از خیلی چیزا ناراحت نمیشم مثلا بگن کجا میری میگم بیرون میگن غذا خوردی میگم آره یا من میگم من عادت دارم شبا زود بخوابم همیشه جواب های کلی میدم و ناراحتم نمیشم چون مامان خودمم باشه همینه من برام مهمه که بچه ام تو تنهایی و تو آپارتمان کوچیک بزرگ نشه اینجا میبرمش یکم استراحت میکنم حالا یه ظرف هم شستم برام مهم نیست
اینایی که میگین🙄🙄🙄
انگار فقط دو سه تا آدم احمق چنین اعتقادی دارند
عقل خودت چی میگه؟؟؟
اصلا عقل آدم عاقل چی میگه؟؟؟
دختر مگه دیوونه است وسایلش را از خونه ی پدری برداره ببره خونه ی پدرشوهر
خوب اگه به زندگی اشتراکی باشه آدم خونه ی پدرش هست دیگه
تازه با پدر و مادر خودت راحت تری
هر وقت دختری این کار را می کنه
تنها احساسی که بهم دست میده این است که تو خونه ی پدرش نون خور اضافه بوده
نگید عاشق بودن که خنده ام می گیره
چطور دو تا عاشق دلباخته که حریم ندارن؟؟؟
برن دوش بگیرن پدرشوهر و مادرشوهر می فهمن
بوی غذاشون را می فهمن
رفت و آمدهاشون را می فهمن
تنها هدف این بوده که پدر دختر یک نون خور را بیرون کنه
چه مردی است که برای عشقش ارزش قائل نیست مکان شخصی براش بگیره تا حریم داشته باشه
عروسمون طبقه پایین ساختمون ما هست
هیچ اختلافی نداریم رفت و آمد به اندازه هست و هرکی سرش تو کار خودشه
خوبیش اینه که فسقلیا رو بیشتر میبینیم
خانواده شوهر منم کلا آدمای محترمی هستن اذیت نمیکنن چیزایی میگن که همه قدیمی ها میگن من و همسرم خیلی چیزت رو اصلا نمیگیم کجا میریم چی خریدیم چی خوردیم کی اومد بپرسن بدون بی احترامی جواب کلی و مبهم میگیم طوری که خودشون دیگه پیگیر نشن من و بچه ام خیلی اونجا میریم بدون شوهرم اون همش سرکاره ولی من وقتایی که خواهر شوهر و جاری ها میان خیلی کم میریم هفته ای یه بار تا عادت نکنن
من یه دایی دارم سه عروسش پیشش هستن هرسه آرزوشون برن مستاجری ولی پیش اینا نباشن
بین این همه ناراضی
من اومدم بگم که از زندگی با خواهر همسرم و مادرهمسرم خیلی راضی ام خداروشکر ، تو یه آپارتمان تو طبقات و واحد های جدا هستیم ولی
حس امنیت و آرامش دارم و تو این دوره زمونه که همسایه از همسایه اش خبر نداره من حداقل تنها نیستم و بچه امم هم اینجوری تنها بزرگ نمیشه خودم ودخترم همدم داریم
