این که میگی زندگی عادی هم اینا رو حرص میده رو قبول دارم
من و شوهرم تو عقد یه رستوران رفتیم که قیمتش یه خرده گرون تر بود،ولی خب شهر گردشگری بود و قیمتها همین بود، فاکتورش از جیبش افتاد و خانواده اش پیداش کردن، بعد همه شون ما رو مواخذه میکردن، همه ها، میگفتن کجا رفتید چی خوردید چیکار کردید چرا خوردید
یا با شوهرم میرفتیم بیرون چیپس و پفک تو ماشین میخوردیم پدر شوهرم اومده بود خونه مون بعد به پدرم گفته بود اینا کل پولشوند میدن چیپس و پفک میخورن، خیلی خجالت کشیدم که آخه مگه من خونه بابام نخورده بودم که این حرفو میزدن؟
یا تو ماشین دور دور میکردیم بعد رفتم یه امام زاده نزدیک در حد ۱ ساعت کلا اونجا بودیم و زودم اومدیم، مادر شوهرم میگفت یعنی چی چرا رفتید منو نبردید باید میبردید منم میرم شما رو نمیبرم و ....سر همینم تا یه هفته ول نمیکرد مینشت پامیشد میگفت منو نبردید
یا قبل عقد میگفت تو چون سرکار میری غذات و کارات با من، بعد عقد خودش و خواهراش میگفتن آره عروس باید کار کنه که فردا اومد طبقه بالا کارای مادر شوهرشم بکنه، انگار من کلفت بودم
و خیلی چیزای دیگه که از حوصله بحث خارجه
مل سر همین کاراشون خونه طبقه بالاشون رو که شوهرم ساخت رو فروختیم زیر قیمت و حتی یک روز هم تو خونه نوساز کلید اولمون زندگی نکردیم🥲
چون من کلا آدمیمم که حتی به مادر خودمم اجازه نمیدم انقدر وسط زندگیم باشه چه برسه به مادر شوهر