ما هم جدا بودیم عزیزم
تازه جفتمون اون ساختمون مستاجر بودیم و مادرشوهرم صاحبخونه ما نبود!
خونه مال دایی من بود و خیلی کرایه ازم کم میگرفت
اخرش به داییم گفتم بگو میخوام خونه بفروشم تا این زن بدذات پاشه بره
خیلی سختم بود همه بدونن توی زندگیم چی میگذره
چون اهل ابروداری هستم و شوهرم اخلاقای خوبش زیاده
ولی مجبور شدم مادرشوهرمو بیرون کنم