2777
2789
عنوان

امشب شام خونه خاله شوهرم دعوتیم اصلا دوست ندارم برم

| مشاهده متن کامل بحث + 1724 بازدید | 84 پست
اتفاقا شوهرم مریضه و شوهر خاله اش روی این موضوع حساسه دیشب به شوهرم گفتم تو مریضی بیا نریم گفت اگر ...

به بقیه کاری ندارم ولی یکی بزن دهن شوهرت😐

حداقل اونا متوجه کن اون حالیش بشه بقیه حله

به پشم های خود بیاموز که هر تاپیکی ارزش ریختن ندارد🙃🙃

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من عروس کوچیکه هستم یه عروس از من بزرگ تر هم دارن که با اون قطع رابطه هستن اگر اون باشه کمک می‌کنه و ...

من اون عروس بزرگه ام که مادر شوهر و خاله های شوهرش خیلی پرروان و الان باهاشون کاته😂


فکر کن من کارمند بودم، بعد اوایل نامزدیم بود، خاله شوهرم به مادر شوهرم میگفت بزاااار این کار کنه از الان یادش بده والا فردا که اومد خونه ات کاراتو نمیکنه ها، تو روی خودم میگفت

میخواستم بگم عنتر میمون من هم کار میکنم هم درس میخونم هم خونه زندگی خودمو دارم مگه بیکارم بیام کارای مادر شوهرو بکنم

یا میگفتن مگه کارمندی چیه همه شغل دارن، حالا هم خودش هم مادر شوهرم هر کدوم چندتا پسر بیکار داشتن ها دختراشونم که هیچی نگم بهتره😕

جنگ نبود، ابزار سنجش حلال زادگی بود 🇮🇷

والا من ازین کارا نکردم یبارکی نشستم وسط جمع گفتم یعنی چی آقایون بعد غذا میرید استراحت میکنید، به خا ...

من اگر از این حرفا بزنم جنگ جهانی میشه اصلا همچین چیزی نداریم ولی شوهرم جمعه ها توی کارای خونه کمکم می‌کنه ولی میگه بین خودمون باشه

خودشون چ غلطی میکنن؟!

خاله غذا میپزه ، مادر شوهرم دستش شکسته ولی حتی اگر نشکسته هم باشه کمک نمیده توی مهمونی ، عروس خاله که خواهر شوهرم هم میشه کمک میده یعنی فقط من و اون کار میکنیم حالا یکی دیگه از خواهرشوهرا اگر حال داشته باشه میاد کمک

بعد من میگفتم توی مهمونی دست به سیاه و سفید نمیزنم همین نی نی سایتی ها داشتن خودشونو میکشتن که نهههه ...

آره بابا من که قبلاً غذام باهاشون مشترک بود مثل برده کار میکردم تازه مادر شوهرم هم خودش رو به مریضی میزد باید از اون هم پرستاری میکردم ماساژش میدادم داروهاش میدادم تازه غر هم میزد سرم شبا با گریه می‌خوابیدم از دستشون دیگه یه دفعه زدم به سیم آخر به شوهرم گفتم باید غذامون جدا کنیم که شوهر دیدم اوضاع خرابه گفت باشه الان راحت شدم خداروشکر فقط مهمونی رو دیگه نشد کاری کنم 

رک به همسرت بگو 

که اونجا فقط ازت کار میکشن و برات مهمونی نیست 

به شرطی میای که مثل مهمون ها باشی 


یه مچ بند هم ببند

اگه کسی ازت کار خواست بگو مچ دیتت درد میکنه نمیتونی 

 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ

خب طبیعینا الان نمیتونی یهویی هیچ کاری نکنی 

 از امشب یه کار رو دیگه نکن عادت کنند

مثلا سفره جمع نکن بزار اونا جمع کنند و بقیه طرفا رو بشورند 

سرتو بکن تو گوشیت یا هماهنگ کن اون تایم یکی بهت زنگ بزنه صحبت کنی 

من اون عروس بزرگه ام که مادر شوهر و خاله های شوهرش خیلی پرروان و الان باهاشون کاته😂فکر کن من کارمند ...

دقیقا همینو بگو تازه شما شاغل هم هستی اینقدر توقع دارن، توی مهمونی من و خواهر شوهرم پابه پای هم حتی من بیشتر کار کردم اونوقت پدر شوهرم به من میگه بیا ظرف های میوه رو بلند کن ، بعدش دخترش میگه نه من بلند میکنم پدر شوهرم میگه نه عروس بلند می‌کنه خود خواهر شوهرم به حرف اومد گفت بابا،  نیکا امشب خیلی کار کرد خسته شد انوقت اینا شعورشون نمی‌رسه فقط توقع دارن فکر میکنن ما کار خونه و بچه نداریم فقط عشق و حال میکنیم توی خونه و بیکاریم 

رک به همسرت بگو که اونجا فقط ازت کار میکشن و برات مهمونی نیست به شرطی میای که مثل مهمون ها باشی یه م ...

به شوهرم اینو بگم میگه خب باید کمک کنی دیگه اونا هم غذا پختن 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

داغ ترین های تاپیک های امروز