عروس دخترعمه مامانم 10 سال از شوهرش بزرگتره از همه حقوق خودش زد واسه شوهرش
جهاز نبرد خونه خرید بعد یخچال و اجاق گاز کهنه مادربزرگ شوهرشو برد زندگیشو شروع کرد
حتی اینه شمعدون و قرآن نخواست
تازه خونه ای هم که خرید تو مجتمعی بود که مادرشوهرش اونجا خونه داشت چون شوهرش میخواست نزدیک مامانش باشه
مادرشوهرش ازش انتظار داره پسرشو که خودش نتونسته تربیت کنه درست کنه
مادرشوهرش بهش میگه بی سلیقه و کلی تو سرش میزنه و منت سرش میذاره که سنت بالا بود ما گرفتیمت
بعد این میرفت کارای خونه مادرشوهر و خواهر شوهرشو انجام میداد
شوهرش بهش احترام هم نمیذاره حتی بار سنگینی بخوان ببرن میگه زنش ببره