تولده دختر عمم بود مامانمو دعوت كرد و دختر عمم دختر عمه ي شوهرمم ميشه بعد من ب شوهرم گفتم ميخام برم اونم دعوا كرد و نزاشت برم .من عقدم ب مامانم گفتم خودش بره بعد شوهرم جلو خانوادش ب من فوش داد كه چرا خاستم برم و ي بگو مگويي كرديم وقتي تنها شديم محكم زد توي صورتم دلم واقعن شكست