تو هم حق داری ولی تو دل مادرت نیستی.
چون زنه حق رو نمی دیم چون درکش میکنیم این رو میگیم.
یه زخمایی هیچ وقت خوب نمیشه.
شخصیت آدم رو عوض میکنه.ادم میخواد پاشه نمیتونه.
آدم تبدیل میشه به یه فرد پرخاشگر و منفی.
خیلی تلاش میکنه دوباره خود قبلش بشه نمیتونه.
آره اینجوری به اطرافیانش هم ضرر می رسونه ولی باور کن بیشتر از همه خودش تحت فشارهای.
خب اینده ما چی؟؟؟ خاهر کوچیکترم دارم تازه، اون چی؟؟؟؟ اصن مهمه براش؟ چرا اینقد افسرده ادم باید بشه؟؟ چرا اینقد نسبت به همههه ادما منفی نگره، جلو همه حرف خونه رو میزنه، عقل نداره ینی؟ با اینهمه سن اینارو نمیفهمه؟ خیلیا از مامانم بیذارن، یکی از فامیلامونم دیگه باهامون ارتباط ندارن سر همین بی منطق بودنای مامانم
بخدا میخام سر به تنش نباشه
چی بگم دیگه، خانمایی رو دیدم با بدترین شوهراشون ولی دلسوزن بچهاشونن لاقل، مهر و محبتشونو از دست نمیدن
من نمیدونم صد سال پیش چیکارش کردن و نمیتونم الکی قضاوت کنم، الانم دارم میبینم اره هر کسی یه بدی هایی داره ولی چرا ادم باید اینقد بشینه راجب همه چی فکر کنه، بحث کنه، هر کسی از یجا ضربه میخوره بخدا ، منم کم بد و بیراه ادمارو نشنیدم، همین مامانم باهام اینقد تند و بیشعورانه حرف زده یه روزایی، بازم تو روش خندیدم، ولی پشیمونم از کارایی که کردم ، باید محل سگ نمیدادم بهش تا بفهمه تقصیر خودشه که بچهاشو از خودش دور کرده
خوب باهاش حرف بزن ببرش مشاوره بهش بگو چقدر دوسش داری من جهل سالنه مادرم یکبار بغلم نکرده شاید مسخره باشه برام حسرت شده بغل کردنش نه خودمو دوست داره نهدبچمو جالب برا همه خواهر وبرادر تولد میگیره سورپرایز میکنه برا من یه تبریکم‌نمیگه چهل سالمه یکبار کسی تولدم تبریک نگفته خوب میبینم کور نیستم اینهمه فرق گذاشتن شوهرم میخواد زجرم بده جلو من خواهرش بغل میکنه قربون صدقش،میره تولدش کادو میخره تولد من ومادرش یه روزه برا اون کادو میخره برامن تبریک نمیگه یه بار اعتراض کردم گفت تو اگر خواستنی بودی خونوادت می‌خواستند تو رو انداختن بهم رفتم طلاق بگی م بابام در روم باز نکرد شوهرم از خونه بیرونم کرده بود کلید نداشتم بدون هزاری مول چهل روز امامزاده خوابیدم آخر کار باالتماس برگشتم خونه من گاهی وقتا سر بچم دادمیزنم بعدش پشیمون میشم میبینم تموم کارایی که اونا سرم آوردن من دارم سربچم میارم من رفتم مشهوره روانپزشک ولی میدونی چی میگه دوری کن از آدمهایی که حالت بد میکنن خوب بنده خدا انر میشد خودم اینکار میکردم من فقط با ارامبخش روزام میگذرونم
اگر میتونی با بابات صحبت کن فقط اون میتونه حال پدرتو خوب کنه یار خوب یعنی همه چیز
خانواده من خوب بودن.هر خانواده ای بدی خوبی هایی داره ولی پدر و مادر مهربونی داشتم.ولی من یک ضربه خیلی شدیدی خوردم بعد از ازدواج.خیلی سختی کشیده بودم.چه بخاطر تحصیل چه کارم.بالاخره با هر سختی تحمل کردم و به جایی رسیدم.شوهرم هم کمکم کرد ولی ضربه ای خوردم که به همه بدبین شدم.الان خیلی پر
خانواده من خوب بودن.هر خانواده ای بدی خوبی هایی داره ولی پدر و مادر مهربونی داشتم.ولی من یک ضربه خیلی شدیدی خوردم بعد از ازدواج.خیلی سختی کشیده بودم.چه بخاطر تحصیل چه کارم.بالاخره با هر سختی تحمل کردم و به جایی رسیدم.شوهرم هم کمکم کرد ولی ضربه ای خوردم که به همه بدبین شدم.الان خیلی پرخاشگر شدم.یه تلنگر کافیه.خیلی تلاش میکنم درست بشم.مثل قبل که خیلی آروم بودم و خوش بین.ولی دیگه نمیتونم.
😢😢😢
امیدوارم کسایی که بهت بد کردن تاوان کاراشونو ببیینن
ادم مگه چقدر زندس که باید اینهمه بقیه زجرش بدن، سر بچت خالی نکن ولی، تهش اونم میشه عین خودمون، من خیلی ناراحتم که اینقد ادم عصبی و پرخاشگری شدم😭
تا هرچی تحمل کنم چیزی بهش نمیگم ولی اینم خیلی خیلی اذیت میکنه تنها هست میدونم اونم مقصر نیست به خدا خیلی محبتش میکنم ولی بعضی وقتا که پریودم دیگه نمیکشم سرش داد میزنم یا یکم آروم میزنمش بعدش موقع ۷واب ازش عذرخواهی میکنم سر زایمان فقط تنها دعام این بود دوتامون بمیریم ولی دعاهای من هیچ وقت مستجاب نشد از بچگی آرزوی مرگ میکردم
