شوهرم خیلی دوس داره ضعف خانواده اش رو پوشش بده
من یک آزمون مهم قبول شدم که خب برای اینا ممکنه سنگین بود
شوهرم جلوی مادرش گفت خانمم هم آزمون.... قبول شده
منم خندیدم و با خوشحالی گفتم بله قبول شدم
اون گفت آره گفته بودی و اصلا نه تبریک گفت و خیلی عادی فقط گفت چندبار میگی اخه
بعد من که اومدم از در بیرون شوهرم منو بوسید گفت مامانم اگه اینجور گفت آخه از عکس العملهای من میترسه یک وقت بد برخورد کنمو اینا
گفتم ول کن خودمونو عشقه
امروز بعد دوهفته بهش گفتم خانواده ات منو نمیخوان چه اصراری داری به هر قیمتی منو ببری اونجا بچسبونی مارو بهم
مامانت اون روز تبریک نگفت و خوشحال نشد بلکه خیلی از موفقیتم ناراحته
حس کردم شوهرم ناراحت شد
بعد هی دنبال من اومد و بغلم کرد
به نظرتون اینا بهونه میشه رابطمون باهاشون قطع شه؟ خودش هم نره یا کم بره و بیاد