2777
2789
عنوان

شده اتفاقی برات بیوفته عجیب باشه و کسی باور نکنه

| مشاهده متن کامل بحث + 638 بازدید | 66 پست
حالا که میبینم فقط برا خودم تنها اتفاق نیفتاده بیشتر استرس میگیرم😂ازون موقع میترسم تنها برم بیرون

باز من خیالم راحت شد که فقط من نبودم . آخه انقد بقیه باور نمی‌کردن فک میکردم توهم زدم . الان خیلی ساله ازون روز میگذره ولی هنوز یادمه 

معجزه میشود این صبر 💚🌱 خداوندا تقدیس شود نام تو

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من یک انگشتر عیق سلیمانی داشتم حدود یکسال همه جا باهام بود بعد سال پیش رئیسی فوت شد تو اون حادثه منم ...

میشه کلا به این چیزا فکر نکنی 😂بجاش. ب پول فکر کن 

همان ایلی که مردانش چو شیرند دلی دارند جوان هرچند پیرند.
برا من همین چند ماه پیش دراز کشیده بودم دیدم جای گاز و دندون رو بازومه 😐😐😐

🤒🤒من خیلی برام عجیب بود که کی نقاشی کشیده رو پام اخه بدجا هم بوده مثلا لباسمو کی دراورده با خیال راحت نقاشی یه آدم کشیده

یعنی چی شاهد داشتی؟من اون صبح عمم بود موقع صبحونه خوردیمولی اون باور نمیکنه که من دیر رسیدممامانم هم ...

خب  یه روز پاییز دقیق یادم نیست  ک کی بود ولی دوستم با دوست پسرش قرار داشت و من نمیدونسم بعد ک بامن رفتیم بیرون وسط راه بهم گفت من کلی عصبی شدم ی خیابون بزرگ تاریک تو پاییز  هنوز برگا نریخته بودن کامل من گفتم من اینجا رو. صندلی میشینم  تو برو و بیا و  ی ساعت دیگه خواهشا اینجا باش ک دیر میشه  خیابون خلوت خلوت بود گاهی ی ماشین رد میشد و دراز من تقریبا وسط خیابون بودم و خب ساعت حدودای۸یوذ زود داشت تاریک میشد خیلی ترسیده بودم خدا خدا نیکردم کاش ی نفر ی ماشینی چیزی رد بشه حداقل  ی پیرزن  ی ربع بعدش اومد و نشست کنارم رو صندلی پاش هم گیر میکرد موقع راه رفتن کلی باهام حرف زد درمورد اینکه زمان شاه تو کدوم مدرسه معلم بود پسرش سال هاست رفته خارج و از این حرفا وسطای حرفامون بود دوستم اومد  گفت ما چند متر اون ور تریم و یکم دیگ بریم خلاصه ک دوباره با همون خانم صحبت کردم و دوستم زنگ زد گف ی لحظه بیا و وقتی من رفتم و برگشتم ک خدافظس کنم از اون خانومه نبودش فاصلمون خیلی کم بود نمیتوتست آنقدر سریع راه بره حتی با دویدن هم ممکن نبود ک نباشه 

باز من خیالم راحت شد که فقط من نبودم . آخه انقد بقیه باور نمی‌کردن فک میکردم توهم زدم . الان خیلی سا ...

برا من یک سال و خورده پیش اتفاق افتاد 

ولی هنوز یادم میاد مور مورم میشه

تجربه خودتون رو تعریف می‌کنید؟

همان ایلی که مردانش چو شیرند دلی دارند جوان هرچند پیرند.
خب یه روز پاییز دقیق یادم نیست ک کی بود ولی دوستم با دوست پسرش قرار داشت و من نمیدونسم بعد ک بامن ...

پرام چقدر دارک 😐🥲

تو اون خیابون خونه ای نبوده


همان ایلی که مردانش چو شیرند دلی دارند جوان هرچند پیرند.
یعنی چی شاهد داشتی؟من اون صبح عمم بود موقع صبحونه خوردیمولی اون باور نمیکنه که من دیر رسیدممامانم هم ...

ی بار دیگم۶صبح رفته بودم بدوم کوچه خلوت بود منتظر دوستم بودم که  ی نفر مزاحمم شد و میخواست بهم دست بزنه  ی ماشینی دم کوچه اومد نگه داشت و طرفو زد کلی در حدی ک دندون و دماغش شکست اون فردی ک میخواست بخم دست بزنع 

برا من یک سال و خورده پیش اتفاق افتاد ولی هنوز یادم میاد مور مورم میشهتجربه خودتون رو تعریف می‌کنید؟

دقیق یادم نیست چون سال پیش میشه ولی الان ۲۸ سالمه اون موقع کلاس اول یا دوم راهنمایی بودم 

صبح مامانم یک ربع ب هفت بیدارم کرد . چن دقیقه بعدش اومدم بیرون . همیشه تو مسیر مدرسه( نزدیکم بودا در حد همون پنج دقیقه اینا ) چندتا از همکلاسیام بودن ک باهم می‌رفتیم ولی اون روز هیشکی نبود . حتا مغازه ها هم بسته بودن فکر میکردم خیلی زود از خونه اومدم که هنوز هیشکی نیست چون خلوت بود ترسیدم تند تر دویدم برسم مدرسه . وقتی رسیدم هیشکی تو حیاط مدرسه نبود بازم فک میکردم چقدر زود اومدم 😑 رفتم برم تو کلاس بشینم دیدم معلم داره میگه برای جلسه بعد فلان درس و .... زنگ رو هم زدن 😐 

معجزه میشود این صبر 💚🌱 خداوندا تقدیس شود نام تو

چی مثلا

مثلا یکی از خوابارو که عجیب ترینشه هر بار با فاصله یکی دوسال میدیدم حالا محتوای خواب این بود که رفتیم خونه روستایی مادربزرگم من هستم و دایی اینام دختر دایی هام به من میگن عمه یعنی تو اون خواب منو عمه خودشون میدونن بعد هم تو اون خواب من یهو شروع به دویدن میکنم میرم تو کوچه این جزئیاتی که گفتم هر دفعه خواب دیدم دقیقا همین طوری کاملااا تکراری 

یکی دیگه از خوابامم اینه که خواب میبینم یه گربه نارنجی بزرگ بهم حمله کرده منم با یه گلدون طلایی میزنم تو سرش بعد ازش فرار میکنم میام خونه سعی می کنم در خونه رو ببندم که اون گربهه نیاد تو اما در به چارچوب نمیرسه یعنی برای چارچوب کوچیکه این خوابم چند بار تکراری دیدم 


تو زندگی روزمره هم خیلی دچار دژاوو میشم 

مدیر عامل کارخونه کافور سازی 😅          مرغ آمین همیشه بالای سرمه       
من هیچی واقعا یادم نی اون ی ساعت چطور گذشتتجربه غش کردن دارم ولی بعدش متوجه می‌شدمولی اون روز هیچی..

من یکبار با یک ادم عجیب روبه رو شدم خانوم بود میرفتم مسجد خیاطی یادبگیرم تابستون

تو یکی از اون روزا اون خانومه اوند تو کلاس شرکت کرد اینکه یهویی اومد هم بنظرم عجیب بود 

اولین بار که دیدمش تو ذهنم گفتم خوشگله همون موقع بهم نگاه کرد لبخند زد 

بعد یک موقعیت دیگه بود یک فکری به ذهنم رسید دقیقا همون لحظه خانونه خندید موقعیتم جوری نبود که بخنده اصلا جدی بود وای اصلا فکرم خیلی بد بود 

بعد زمانی بود که داشتم مینوشتم معلم میگفت بنویسیم موقع نوشتن یهو چشام تمرکزشون از دست دادن تار میدیدن گوشام سنگین شده بودن میدیدم خانون زل زده بهم

من فقط سعی میکردم بنویسم از دستم نره تا اینکه گوشیم زنگ خورد اون حس بلافاصله رفت بعد شماره ناشناس بود قطع کردم بهد چند ثانیه دوباره همدن سنگینی اومد دوباره گوشیم زنگ خورد سه بار این اتفاق افتاد اخرش بعد زنگ سوم دیگه اینجو ی نشدم 

نمی دونم کی بود بهم زنگ زد هیچ وقت دوباره بهش زنگ نزدم ولی کنجکاوم

...

دقیق یادم نیست چون سال پیش میشه ولی الان ۲۸ سالمه اون موقع کلاس اول یا دوم راهنمایی بودم صبح مامانم ...

خیلی مشابه داستان من بود 😐💔منم دقیقا پنج دقیقه آخر کلاس رو رسیدم اونم کلاسهای ما که نود دقیقه بودد

همان ایلی که مردانش چو شیرند دلی دارند جوان هرچند پیرند.
من یکبار با یک ادم عجیب روبه رو شدم خانوم بود میرفتم مسجد خیاطی یادبگیرم تابستونتو یکی از اون روزا ا ...

الان منم کنجکاو کردی💔😐

همان ایلی که مردانش چو شیرند دلی دارند جوان هرچند پیرند.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز