وقتی میدونه خجالت میکشی و معذبی؟
ولی اصرار کنه چرا نمیای خونه ی مامانم؟
چرا به مامانم زنگ نمیزنی؟
چرا وقتی میریم خونمون و مامان و ابجیم پرحرف میشن تو کم حرف میزنی؟
به جای باشگاه چرا با مامانم نمیری کلاس رقص برام برقصی دلبری کنی؟
بچه ها واقعا دارم ازش زده میشم
خیلی آدم خوبیه و محبت میکنه بهم
ولی خب زیاد تحت فشارم میذاره که با مامانش اوکی شم
درحالیکه من راحت نیستم و مامانش دوروعه
و خب دارم ازش سرد و سردتر میشم
همچین پسری آیا دوست داره؟
حالا مثلا چیز خیلی بدی هم نمیخواد
نامزد
یا رل؟
در هر دو حالت البته مشخصات بالا متل پسر اهل زندگی نیست
چرا باید سرد بشید اخه؟؟؟
ینی اگ جاهاتون عوض بشه اونم حق داشت سرد بشه؟؟
ینی شما مثلا هنش بگی هر شب بریم پیاده روی یا بگی با بابام کم حرفی نکن بیشتر وقت بگذردن اونم میتونه سرد بشه؟؟
خب ببین من بعضی جاها خیلی دلم میخود برم
ولی این دوست نداره بره
منم تحت فشارش نمیذارم میگم دوس نداره دیگه راحت نیس
ولی این هی تو فشار میذاره منو
حس میکنم دهن بین و مامانیه برا همین این حرفارو میزنه هی
ببخشید چرا اونوقت ی نت دارک میسازن
ینی پرخاشگر سنگدل بد دهن باشه ی نت قوی میسازه؟؟
دیکته کردن؟؟؟
درخاست کرد ازش میگ چرا بجای این اینکارو نمیکنی نگفته از فردا باشگاه نمیریااا با مامانم میری رقص یاد بگیری
ببینید ینی سر هم چین مسئله ایی اقایونم اجازه دارن بگن دارم سرد میشم ازش؟؟
اصلا زندگی مشترکه چ نامزدی چ بعد عروسی درک متقابله بعضی وقتا دو طرف باید ب حرف هم گوش بدن هرچند خلاف میل هم باشن
سرد شدن دیگ چیه این وسط؟؟
خیلی خیلی دوسش دارما
ولی انقد تو فشارم گاهی دلم میخواد خودمو بکشم فقط خلاص شم
نه خونوادم درک میکنه منو تو این موضوع نه همسرم
بابا من درونگراعم من خجالتیم من سخت به کسی نزدیک میشم با احتیاط نزدیک کسی میشم دلم نمیخواد کسی تو این روندم دخالت کنه وگرنه بدتر هم میشم
