من خودم اصلا ب حجاب و ... اعتقاد ندارم ولی همیشه لباسای خیلی مناسب میپوشم و فقط کمی از موهام پیداس. ولی خواهر شوهرام (3تان) ادعای خدایی دارن و هی میگن چادر و ... ولی توی خیابون و خرید با مانتوی کوتاه و موهاشون پیداس جایی ک خونه فامیلاشون میرن چادر میکشن نوک دماغشون خودشونو خوب نشون بدن ... و بدتر از اون ک توی خونه با لباسای خیلی باز میگردن که من اصلا خوشم نمیاد جلوی شوهرم اینجوری باشن . مثلا با س*نه های 100 که داره تاپ میپوشه یقش تا نافش بازه و .یا لباسای یقه باز که دولا که میشن همه چیشون پیداس و شلوارای تنگ که همه برجستگیا پیداس و.... ادعای خدا پیغمبری هم دارن . به نظرتون من باید چیکار کنم باهاشون؟ اینم بگم که اوایل ازدواجم مادرشوهر برگشت گفت ی جوراب بپوش فلان جا داریم میریم و ... یعنی دختراش تو چشمش نیستن و فکر میکنه عالین
خواهراش هستن غریبه که نیستن. یه عمری اینطوری دیدتشون. لباس پوشیدنشون هم به خودشون مربوطه.
کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار میگه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک همخانه باهاش ادامه بده.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
هر صدقهای که برای مرده داده میشود، فرشتهای آن را میگیرد. در طبقی از نور میگذارد. بر لب قبر میایستد. با صدای بلند میگوید: ای اهل قبور، درود بر شما، بگیرید این هدیه را که بستگان تان برای شما فرستادهاند.
دوست دارن اونجوری باشن و به کسی هم ربطی نداره یعنی ادم نمیتونه چیزی بگه
200 سال پیش وقتی آمریکایی ها در لجن و کثافت زندگی میکردند ایرانیان مسواک میزدند.200 سال بعد وقتی آمریکایی ها کره ماه را فتح کردند ایرانیان همچنان مسواک میزدند!! آخه بهداشت خیلی مهمه
و بدترش اینکه به من که فقط موهام پیداس به چشم یه ادم بد نگاه میکنن و همین خواهرشوهر که میگم کمی از لخت بودن نداره نمیزاره جایی ک من باشم شوهرش تشریف بیاره