۱۰سالم بود اومدن خواستگاریم
۱۲سال از من بزرگتر بود این پسر کشته مرده من بود
پدرم گفت اصلا حرفشو نزنید این بچست. تا ۱۸سالگیم پسره خودش چند ماه یکبار زنگ میزد ک من خودم کنارشم و بزرگش میکنم ومادذشو میفرستاد بامادرم حرف بزنه
معلم بود از اقوام بودن
من سوم راهنمایی بودم فهمیدم جریانویعنی تا اون موقع از من پنهانش کردن . حالم بد شد ازش متنفر شدم درسم ضربه خورد .ولی بعد ها تلاشش رو ک میدیدم ازش خوشم اومد