میخایم ماشین بخریم. پول کم داریم. منم مقداری طلا دارم اونم مال خودمه ن شوهرم. همش یادگاری مادرمه. گفتم چشم اگ لازم داری بفروش. گفت میخام بفروشمش ب خواهرم. گفتم توروخدا نه، بفروش ب کسی ک جلو چشمم نباشه غصه بخوریم، یادگاری مامانمه نمیخام هرثانیه جلو چشمم. سرم کلی داد زد و کرد رفت. من اشتباه کردم حرف دلمو زدم؟
قلبم میگیره یادگاری مامانم ک ب من داده رو روزانه دست یکی دیگ ببینم. لاقل دور باشه نبینمش