عروسی خواهرش بودگفت که ایندفعه اومدی لباس عقدتو برامبیارم عروسی خواهرمه میگم لباس نخرم دیگه واسه تو رو بپوشم. گفتماوکی.
برد و پوشید و بعدا پس اوردم دیدمکلا چروکه.
بمن گفته بود شستم من فکر کردم داده خشکشویی. نگو خانوم لباس مجلسی رو توی خونه شسته. تازه برگشت بمن گفت که حالا خواستمبا ماشین بشورم اما با دست شستم دیگه.
قسمت اسفنجهای جلو سینش هم خراب شده تقریبا.
اینا هیچ
وقتیم بردم واسش گفت ای وای چرا روسریتو واسم نذاشتی چرا کفشاتو نذاشتی. گفتم خب گفتی فقط همینا
گفت که ایی حالا دیگه مجبورمبرم بخرمخودم. بعدش هم حدود ۳۰ میلیون لباس دیگه خریده بود منت هم سر من میذاشت که شالم رو واسش نذاشتم.
شوهرشم لباسای شوهرمو برد