اومدیم این شهر با جاریم
فقط منو جاریم اینجاییم بقیه خانواده و تیر طایفه شوهر یه شهر دیگه ان ک خیلیم دوریم
خلاصه برادر شوهر بزرگه هم مباد این شهر ما برای کار
بدون زنو بچش میاد
ما هر سالللللل دو سه بار دعوتش میکردیم
اصلااااا نمیاد ب ما سر یزنه باید هنش با دعوت ما بیاد
ولی هر وقت میرفتیم شهر پدرشوهرم جاریم هیچ وقت مارو دعوت نمیکرد
مثلا شوهر با عموش قهر بود عموی شوهرمو دعوت میکردن شوهرمم دعوت میکرد
میدونست ما بخاطر قهر با عموی شوهر نمیریم باز اون کارو میکرد
خلاصه خدا شاهده دعوتمون نکردن اصلاااااااا
الان باز همین برادرشوهرم اومده شهر ما شوهرم چون میدونه سه شنبه عموم اینا میان خونم
از الان درد گرفته ک ای بابا داداشم چند روزه اومده دعوتش نکردم زشته
منم گفتم خب بیاد یه سر بزنه ب ما مگ همش باید با دعوت بیاد
میگ برای کار اومد نه خوشگذرانی و سر زدن
خلاصه انقدرررر شوهرم عوضیه برای فردا داداششو دعوت کرده
انقدر عقده ای هست مبخاد قبل عموم اینا داداشش بیاد
تازه برای داداشش یه کیلو گوشت گوسفند گرفته
برای عموم اینا مرغ