بچه ها من تپش قلبم نمیخوابه
خوابیده بودم یهو صدای جیغ و داد اینا بیدارم کرد.
یک زن و و مرد حدود ۵۰ ساله هستن و فقط یک دونه پسر دارن ۲۰ سالشه. خانوم هم شاغل هست
این زن و مرد هر تحقیری که شما فکرشو بکنید بهم دیگه کردن.
انقدرررر الفاظ رکیک برای هم به کار بردن من فقط فکر اون طفل معصوم بودم.
این خانواده اونو میزد سرش و اون یکی هم همینطور
بعد پسر طفلکش اومد گفت بس کنین تروخدا
بعد زنه به پسرش میگفت ببین هربار از بیرون میام بابات یه فیلم داره میبینه … میزنه، بعد هی به مرده میگفت فلان فلان
اون مرده هم البته هی به این میگفت الفاظ رکیک تر
ولی اصلا باورم نمیشد همچین دعوایی.
الان استرس دارم از فردا چطور باهاشون چشم تو چشم بشم. کاش تو راهرو سر راه هم قرار نگیریم 😓
الهی بگردم برای پسرش
اگر کسی اینو برام تعریف میکرد باورم نمیشد، تو عمرم همچین دعوایی ندیده بودم