من بعد چهارسال تازه چند ماهه ک عزوسی کردم
و خودم احساس میکنم آرامش بیشتزه
تو دوران عقد دربرابر شوهرم صبورتر بودم الان واقعا کلافم
اینکه گفتم جاریم
( در اصل جاریم نیست ولی مثل همونه انگار باهاشون خیلی در ارتباطیم شوهرم با شوهرش خیلی صمیمیع)
شوهر من چون موقعیت خانواده دختره یعنی طرز برخوردشون اینا بهتره همش اونارو ب رخ من میکشید
منو گاهی باهاش مقابسه میکرد
جوری ک من الان سر این آدم خیلی حساسم
همش تو بحثا حرف و سمت این اذم میکشم و دعوا راه میندازم
از طرفی چون شخصیت دختره طوریه ک شوهر من اصلا نمیپسنده یعنی این شخصیت رو برای من نمیپسنده وگرنه بنظرش دختره اوکیه
( دختره ازینایی ک خیلی سیاست داره هرکار خودش میخواد بکنه شوهره جرئت نداره حرف بزنه)
من حس میکنم دارم روانی میشم
اصن این آدم استوریش برام بالا میاد روانی میشم
و چون شوهرامون خیلی صمیمن نمیشه قطع رابطه کرد
از طرفی من گاهی کارای دختره رو ب روی شوهرم میارم و بهش مبگم اونم نباید ب من حرف بزنه اینا...
خلاصه حسابی با این آدم تو ذهنم درگیرم انگار هیچجوره ب آرامش نمیرسم
نمبدونم چیکار کنم
ببخشیذ خیلی طولانی شذ