سفر اربعین رفتیم کربلا من و مامانم و برادر و شوهر و جاریم با بچه ۵ ماهه اشو مادر شوهرم
منم چون ۵ ماهه باردارم خیلی حساس شدم
تو این سفر دوست داشتم شوهرم بهم توجه زیادی کنه بهم
اولا کمی توجه داشت ولی آخراش جاریم و مادر شوهرم بهش چسبیده بودن و ول نمیکردن
چند بار به شوهرم احساساتم رو گفتم توجه نکرد و حرف زور زود
دیگه آخراش مثل یه غریبه رفتار میکرد
منم آخر شبی که برگشتیم با مادرم رفتم خونشون
مادرم چند بار بهم گفت برو خونتون ولی من گوش ندادم
امروز که شوهرم اومد دنبالم به مامانم گفت تو آوردی و تو ناراحتی بوجود آوردی و ....