بچه ها توی این سایت پر شده از تاپیک خیانت شوهر و...
خودم به چشم دیدم یه اقایی 6 ماه از ازدواجشون گذشته بود اما به من پیام داده بود ک من همسرمو نمیخام و بیا باهم باشیم اینا رو که میبینم موی تنم سیخ میشه
میگم خدایا خودت به دادمون برس
دیشب بابام گفتن شاید برم جنگ و اگه خدای نکرده جنگ شد باید برم و قبل از اون میخام شوهرت بدم خیالم از بابتت راحت باشه
من یه لحظه کُپ کردم
کلی حس های مختلف ترس استرس اضطراب
من هنوز تو بغل مامانم گریه میکنم نمیدونم چطوری باید خونه داری کنم چطور عصبی نشم چطور رفتار کنم در برابر مشکلات و...
ولی وقتی خودمو کنار دوست 23 سالم میبینم میگم به اون رشد رسیدم
وقتی اطرافیان منو میبینن میگن ماشاءالله فهمیده ای فلانی بیساری
ولی جدای از حرف بابام
از یه طرف از خیانت میترسم از یه طرف دیگه اینکه چجوری باید مدیریت بحران یاد بگیرم و چطور تو سختیا کم نیارم
حالا نگین وای تو 18 سالته هنوز بچه ای بچگی نکردی
من کلا تو بچگی هم بچگی نمیکردم و بچه های دیگرانو نگه میداشتم میخواستم براشون مادری کنم🤦🏻♀️😂
ممنون میشم با متانت و ارامش کمک کنین😁💕