ما ۴تا خواهریم و ۲تا بردار دارم..ارتباطمون باهم کمه در حد ی تولد رفتن سالی ی باره بچع هامون..من دوساله مثلا فقط دوماهی ی شب میرم با شوهرم خونه بابام و میایم .مامانم بدش میاد بمونیم زیاد بسکه خسیسه..دوسال پیش مجبور شدم ی هفته با دخترم بمونم همش اخم میکرد و بدش میومد..یا اونروز خواهرمجردم اومدم پیشم زنگ زد ب من ک وای مزاحمت شده برا چی اومد اذیت میشی مزاحمه از این حرفا..خونه بابام ی شهر دیگست..منو داداشام و دوتا خواهرامم ک متاهلیم تو ی شهریم حالا دو روزه داریم خونه رو رنگ میکنیم مجبور شدم اومدم خونه داداشم خدا شاهده ۱۱سالخ ازدواج کردن اولین بار میام میمونم حالا مامان دیشب با عروسمون حرف میزد من فقط صدای عروسمون رو مینشیدم بخدا بالا ده بار گفت ن بابا چ مزاحمتی ن بابا اذیت کجا بود واقعا حس کردم ی بچه کوچولوام ک مامانم اینطور حرف میزنه..بیچاره عروسمون چقد مهربون و خوبه ..خودم از حرفای مامانم خجالت کشیدم دیگه امروز میرم چون بچه کوچیک دارم مجبور شدم نمونم خونه..خب کجا میرفتم ..میرفتم خونه همسایه اخه..خونه بابامم ک میریم خودش همش در حال اخم کردنه
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
اونکه اررررره..بشدت تبعیض میزاره بشدت همین باعث شد من از عروسمون و داداشم بدم میاد ولی الان ک میبینم چقد عروسمون مهربونه فک کردم اخه چرا من ازش بدم میاد ک فهمیدم دلیلش همون تبعیض مامانمه