چطور فکر دخترم رو از پسرعموش دربیارم بیرون

حتما ببر مشاور 

نگی از سرش میوفته و این حرفا ها 

برنامه بجینید واسه شهریورهرروز یه تفریح جدید.. فراموشش میشه

چقد مسخره 

بزن تو دهنش یعنی چی این حرفا🙄 دهنش بو شیر میده هنوز 

چقد پرو ان این بچه های دوره زمونه 

واقعا آخرالزمانه

چی ازدواج کنن بابا اینا دو سال دیگه یادشون میره 

بچه ی ۷ ساله چی میفهمه داره چی میگه جدی گرفتی واقعا

همون مادر داره پسرو تربیت میکنه دیگه

خانواده خیلی مهمه و تاثیر داره

فقط اونجاش ک گفتی وضعیت مالیشون صفر....

چقدر دلم گرفت......

کاری ب حرف تو ندارم اسی یاد خاطرات افتادم

اره واقعا میگن ی سیب هزارتا چرخ میخوره ما وضع مالیمون خوب نبود عموم توپ توپ بودن بعد زن عموم همش فک میکرد ک من ب پسر عموم نظر دارم!!!حالا چند سالم بود مثلا ۱۷ . خلاصه که من درس خوندم تو بهترین دانشگاه ارشد گرفتم شاغل شدم  ی شوهر خیلی خوب از همه نطر کردم و خدابهم یه پسر کوچولو داد. آقا پسر اونم همچنان عذب و بیکار ول میچرخه

اسی هممون از این تجربه ها داشتیم. من وقتی ۹ سالم بود پسر عمه ۱۰ سالم ابراز علاقه کرد و از همین کارای بچگانه. از اون ورم یکی دیگه پیداش شده بود چرت و پرت میگف

الان ۷-۸ سال میگذره. و آسیبی نداشته برام و عملا میفهمم چقدرررر بچه بودم و چقدر این ادم اونی که من فکر میکردم نبوده

دخترتو حساس نکن و رفت و آمدتو کم کن. مامان من اون موقع بهم گفت خیلی ناراحت شدم با فلانی حرف زدی و بهم نگفتی. من خیلی حواسمو بیشتر جمع کردم

بزرگ میشه یادش میره

البته راهنمائی با زور کردن متفاوته...

راهنمائی کنید، مختارید، اما خواهشا زور نکنید

واقعا وضعیت مالی خانواده دختره یاپسرملاکه؟

یعنی خانواده دختر پول نداشته باشن یه آدم پولدار نمیره خواستگاریش؟

یا اگه خانواده پسر پول نداشته باشن بهش زن نمیدن؟

من به دخترم گفتم فلانی شبت جاش جیش می‌کنه کثیفه 

پرسش بده مامانش یواشکی بهم گفته  به تو گفتم نگیا 

گفتم فلانی بد قدم هر جا می‌ره مردم بدشانسی میارن مثل ندید بدید میوه و غذا میخوره 

دخترم به غلط کردم افتاد چندشش میشد از پسر داییش

سلام منم تو بچگی این اتفاق افتاد واسم 

اما با این تفاوت پسر خاله ام 

یادمه بهم گفت درسام میخونم مهندس میشم باهات ازدواج میکنم .

و نامه برام نوشته بود خدا شاهده با یک خط خرچنگ قورباغه با یک قلب تیر خورده 

بعد اینکه به مادرم گفتم خیلی خوب حرف زد باهام ، یادمه حالتی نبود بترسونه منو و چند بار از مشاور خودش راهنمایی خواسته بود .

بعد من درگیر تیزهوشان شدم ، بعد که قبول شدم درگیر درس ، بعد کنکور و کلا از سر من افتاد اما پسر خاله ام اومد خواستگاری که پدرم خودش مخالفت کرد و الان خداشکر نامزد