بعد از اینکه ازدواج کردم با مرد بچه دار
که گفته بود بچم پیش مامانش میمونه چون زن سابقش مهریشو بخشیده بود در ازای بچش
درست شش روز بعد عروسیم
بچه رو آورد گفت ی مدت بمونه میام دنبالش و دیگه حتی نیومد دیدنش
اوایل سختم بود تصمیم گرفتم به جدایی
اما بخاطر عشق به شوهرم برگشتم به زندگی
فقط بچه رو به خاطر شوهرم تحمل میکند
الان همون بچه رو اینقدر دوسش دارم که الان که سرما خورده گریه میکنه منم میشینم باهاش گریه میکنم
🥺🥺🥺