رفتیم خونه ی یه خانومی
مهمونا باکفش اومدن تو برادرش رفت دستشویی با همون کفش اومد نشست
بعد من فکر میکردم یه ساعت پیشمازثرو خمین فرش نستیم ناهار خوردیم
برای ماسفره رو زمین انداخته بود
جالبه خودش یه پشتیاورد گذاشت روش نشست .
زمین سفره انداخت گفت چون شما دوست دارین
واای خیلی تفاوت فزهنگی داشتیم
ماشهرستان بودبم این خانم شما تهران
از اون خانواده های قدیمی و اصل ونصب دار که راننده شخصی داشتن
حالا چطور اشناشدیم بماند
ولی خیلی ادمهای خوبی بودن
خیلی خیلی تفاوت داشتیم 🥰 اما قلباموت به هم نزدیک بود