2777
2789

الان ک خوب به گذشته فکر میکنم 

میگم واقعا احمق بودم 

چقد خودمو زجر دادم و ب اب و اتیش زدم واسه حتی کوچکترین چیزا 

یه وقتایی چقد حرص میخوردم واسه یه سری حرفا و یه سری کارای آدما

نباید این زندگیو جدی میگرفتم

هیچ عدالتی وجود نداره تو این دنیا 

من ک ندیدم 

زندگی خیلی بی ارزش تر از اونیه ک فکرشو کنی 

الان تنها چیزی ک از خدا میخوام مرگمه

کاش فردایی نباشه 

کاش همین امشب خدا نفسمو میگرفت 

ینی همین خواستمم انجام نمیده 

چه فایده داره اینجوری زنده بودن 

وقتی کوچکترین راهی جلوم نیس ک بدونم راه نجاتی هست برای رفتن

اون یه ذره امیدی ک داشتمم دیگه ندارم نابودش کردم چون حماقته محضه 

دیدم نسبت ب همه چیز ب کل عوض شد

و دیدم ک واقعا محکومم ب بدبخت بودن

بی کس بودن 

دیدم هیچ چیز نیس برای دلخوشی 

هیچ چیز…

پشت بى حوصلگیخيلي هامون،يه زمانى كلى حوصله بوده...پشت بى تفاوتى هامون،كلى توجه و اهميت بوده…وپشتسكوتِمون، كلى حرف...وپشت بَدبينى هامون، كلىاعتماد...آدم ها به الان مون نگاه مى كنن و بهمون كلى برچسب مى زنن...درحالى كه نمى دونن چیبهمون گذشته...آدم يه وقت هايى از اول ايننيست؛ اين ميشه...

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز