من جلو در سالنم یه گربه همیشه میاد ، از این گربه نارنجیا ، بهش غذا و اب میدم نازش میکنم و یکم همونجا میخوابه و میره
امروز یه بچه با مامانش داشت رد میشد منم داشتم به گربه غذا مبدادم
بچه ش با لگد زد پهلوی گربه بنده خدا انقد ترسید فرار کرد
گفتم چیکار میکنی چرا زدیش ، با لحن خیلی اروم و مهربون
بعد مامانش بهم میگه میخوای با چشات بچمو قورت بدی فدای سرش
یعنی میخواستم چنان لگدی بزنم زیر بچش ک بره دیگه برنگرده
یه سریا بچه هاشونو تربیت نمیکنن ولش میکنن ، همه اروم نیستن ، یهو یکی پیدا میشه چنان میزنه اش و لاشش کنه ک یاد بگیره مث ادم زندگی کنه