چند روز پیش شوهرم یادم انداخت که امروز تولدشه
و منم از آنجایی که کیک خوب میپزم و بلدم دیشب رفتم خامه و همه چی گرفتم و امروز براش کیک درست کردم
اونجا گفتن که عروسمون یادش بود و شوهرمم گفت آره
این سومین سال تولدش بود که باهمیم و من هر دوسال گذشته به شوهرم گفته بودم کادو و کیک براش خریده بودیم
(تو تاپیکای قبلیم هست که گفتم از وقتی که تصفیهکن آب خریدیم، مادرشوهرم هرروز دبههای پلاستیکی میده که پر آب کنیم، هرروز حدود 15لیتر، من رو تمیزی و مرتب بودن خونه حساسم، هرروز و هرروز اون دبههای پلاستیکی روی میزغذاخوری 60میلیونیمه و ظاهرشو خراب میکنه، علاوه بر اون همش دم ظرفشویی هستیم که براش آب پر کنیم، تا پامو میذارم خونه میبینم دبهها جلو درن که پر کنیم بهش تحویل بدیم😭 واقعا این قضیه هرروز تکرار میشه و من اعصابم بهم ریخته و بعد چندماه که قسطامونو دادیم و الان پول تو کارت شوهرم هست گفتم براش تصفیه کن بخریم قیمتش 15تومن و به اون آقاهه گفته و میاد براشون نصب کنه (اینم بگم که من گوشیم شکسته و باید عوضش کنیم و ماشینمونو هم میخوایم عوض کنیم ولی این موضوع انقدر برام مهمه که گفتم اول باید تصفیه کن بخری من یکم آرامشم برگرده)
امشب که برگشتیم خونمون بهم گفت من جلو خانوادم تو رو بزرگت میکنم و میگم تولدش یاد تو بود که تو چشم اونها عزیز بشی همیشه، فردا پس فردا اختلاف داشته باشیم پدرمادرم میگن که عروسمون دختر خوبیه و اینهمه بامحبته (درحالیکه نمیدونن تو چه افریطهای هستی که من بهت یادآوری کردم تولدشه و تو نمیدونستی، و یا انقدر اخلاقت افتضاحه که واسه دو تا دبه آب برا مامانم منو مجبورم کردی براش تصفیه کن بخرم و اون مرد وقتی که بیاد نصب کنه مامانم خیلی ناراحت خواهد شد که چقدر براشون سربار بودم و ننگین بودم که برام تصفیهکن خریدن از شرم راحت شن و دیگه بهشون کاری نسپرم😢😔 باید به مامانم بگم که عروست گفته نمیخوام مامانت اذیت شه ظرفای آب به اون سنگینی رو برداره بریزه تو کتری و میخواد تو راحت باشی تا تو رو توی چشم اونها عزیز کنم.)
😔😔😔 ناراحت شدم گفت آره تا یه حرفی میگم بهت برمیخوره، تو خوبیای در حق اونها نمیکنی و این فقط منم که بیخودی تو رو توی چشم اونها عزیز میکنم که حس خوبی بهت داشته باشن...
بچهها من حقیقتا خیلی خیلی بهشون احترام میذارم و تا حالا نرنجوندمشون و هرچی میگن میگم چشم و از زمین تا آسمون ازم راضین ولی حرفای شوهرم واقعا خیلی منو ناراحت کرد