چرا اینطوری میکنه چرا آنقدر روانی و احمق شده
بخدا نمیفهمم چرا درک نداره
من باردارم هفته ۱۵😭، بخدا از صبح بلند میشم به چیزی به جز معده م و غذا نمیتونم فکر کنم ، قشنگ از صبح با مرگ و زندگی گلاویز میشم
بعدم ی کم وسواس گرفتم خونمونم نوسازه ی سری چیزاش میره روی مخم مثل گرد وخاک و بوی رنگ و اینا
بعد این احمق نادون جای درک کردن فقط پیله کرده تو چرا به من اهمیت نمیدی ، چرا وسواس شدی، چرا به حرف من گوش نمیدی
به زور میخواد جلوی حساسیت های من وایسه ، اینو کرده نماد اینکه من به حرفش گوش نمیدم و برام اهمیت نداره
مثلا میگم فلان روز میان نرده ها رو بزنن خونه پر خاک میشه من میرم خونه مامانم ، میگه نه تو باید ب حرف من گوش بدی وسواس نباش باید بمونی خونه 😐😭😭
یا دارم مرغ ترش میخورم، ی لقمه حلیم بادمجون گرفته میگه اینو بخور، خب من معده م داغونه احمق عوضی نمیتونم این دو تا رو باهم بخورم
یهو یک دعواهای وحشتناکی میکنیم، منم دیگه بهش محل نمیدم میگم فقط توی این دنیا بچه م مهمه ، تو داری حالمو بد میکنی
بعد بدتر میکنه میگه تو چرا من دیگه برات اهمیت ندارم چرا ب من بی توجهی😐 خب شاید چون آرامشمو بهم میزنی
بچه دوساله ی بی درک نفهم