من خودم بچه دارم ده ساله متاهلم واقعا از بعد ازدواج تازه فهمیدم زندگی چیه درسته من مثل مامانم نیستم وگرنه شوهرم ی روز تحمل نمیکرد ولی بابامم دیگ شورشو درآورده بود
بابام ژیلت هارو میشمرد میذاشت گاو صندوق حق نداشتیم بهش دست بزنیم😐
وقتی مایحتاج و خورد و خوراک تموم میشد اول یک دعوا اساسی راه مینداخت بعد چند روز میخرید
مثلاً مایع ظرفشویی تموم میشد انقد نمیخرید که مجبور میشدم با تاید بشورم که جمع نشه سر هم
فوش های خیلی بدی به مامانم میداد
علنا خیانت میکرد و مامانم میدونست ولی هیچی نمی گفت
سر غذا یهو. ظرف غذارو پرت میکرد اگه یکم کم نمک یا شور با بدمزه میشد
بعد میفتاد با جون منو خواهرم با کمربند میزد پسرش رو هیچوقت نمیزد نور چشمیش بود و کوچیکتر از ما بود
و اخلاقای مامانم