دوستان من شوهرم ادم بدی نیست ،چشمش هرز نیست ،به فکر زندگیه ،منو دوست داره و...ویژگیای منفی هم البته داره ولی خب چون هیچ اذمی کامل نیست باید همدیگه رو بپذیریم ولی دیشب مرتکب رفتاری شد که خیلی حالم بده کم مونده بود تو مهمونی گریه کنم به بهانه که دیر وقت و..گفتم بریم و چندبار اصرار کردم که پاشو،میشه یه کم به حرفام گوش بدید شاید سبک بشم
موضوع بر میگرده به بچه دو ساله من و شیطنتاش ،ما چون خیلی جایی نمیریم نمیدونستم بچه اینقد کنجکاوه البته در حد خودش بودا نه بیشتر،به نظرم خیلی نرمال بود بخصوص صابخونه که خودش دوتا بچه داشت خیلی صبور و مهربون بود و در ک میکرد