سلام وقتتون بخیر
راستش من امروز صبح زود از خواب بیدار شدم بعد قرار بود برم بیرون و دیدم هنوز زوده یکم دیگه خوابیدم بعد خواب دیدم من توی یه جاهی هستم که چادر زدن دارن تو اون چادر زندگی میکنن بعد فقط توی چادری که من بود یه پیرزن بود من اونقد گرسنه بودم که نگم اون پیرزن برام داشت غذا درست میکرد و همش در حال کاری بود
منم همینجوری دنبالش بودم و سوال میپرسیدم🤦♀️
بعد ازش پرسیدم گفتم بچه نداری اخه چادرت خالیه گفت من بچه ندارم
بعدش گفتم اسمت چیه گفت اسم من مریم مقدسه و بعد با خودم همین اسم رو تکرار کردم و دیگه از خواب بیدار شدم