خواهر شوهرم مثل دیوونه شمع روشن میکنه قران میزاره زیارت عاشورا میخونه تو تنهاییش و های های گریه میکنه
شوهرم خودش میگه از بس رفت واسه ما دعا اورد همه ی دعاها برگشت به خودشون
هم زندگی مارو پاشوندن و مارو بدبخت کردن
هم خودشون رو بدبخت کردن
اینم بگم من خونه امو عوض کردم بخاطرشون و دیگه ادرس منو ندارن
این وسط هم داستانای زیادی هست که من کلیات رو گفتم
میخواستم هم تجربه بشه
هم بگید واقعا دعا و طلسم میتونه اینقدر اثر داشته باشه یا اتفاقات زندگیم باعثشون خودم بودم و سرنوشتم
ب جای قران و زیارت عاشورا بیاد حلالیت بطلبه .بزنه ب کمرش احمق
ای وای خدایا چقدر سختی کشیدی
الان خودت خوبی؟سرطانت خوب شد؟؟
دندوناتو درست کردی؟
شوهرت از کجا فهمید اونا دعا میگرفتن؟
چندین بار بیمارستان بستری شد
تک و تنها بود
ده روز دا روز تو ی شهر دیگه تنها بستری بود! حتی شوهرش نمیرفت
بعد اون موقع ها زنگ میزد ب شوهرم پشت تلفن گریه نیکرد میترسم داداش برام دعا کن!
مادرشوهرمم چند بار بیمارستان تهران بستری شد هیچکسی نرفت کنارش
اخرشم مرخص شد هیچ کسی نمیرفت بیارتش
از بیمارستان زنگ زدن بیایید مریضتونه ببرید هیچ کسی نمیرفت !
اخرش من تک و تنها رفتم خودم اوردمش !
خوب میدید اونم دیگه
دو نفر از همسایه های مغازه ام دوست اون بودن به اون گفته بودن !
یا موهامو دید
یا مبل خیسو دید
دیگه خانواده اشو میشناسه دیگه...
خودم الان خوبم
ولی اسیبهای زیادی دیدم ک اثارشون هست
و هرچی برنامه میریزم واسه زندگیم ک چکار کنم درستش کنم زندگیم اینقدر اشفته و بهم ریخته است که یجای کار میلنگه
هرجارو میام درست کنم یجای دیگه خرابه
انگیزه امو از دست دادم
چند ساله روز خوش ندیدم
خسته شدم از بس چند ساله همش درگیر موضوعات مختلف بودم و رنگ ارامش ندیدم
هزار تا مشکل دارم الان که فقط نشستم دارم نگاه میکنم انگار
حس میکنم یه خونه رو سرم خراب شده و وسط اوار موندم و فقط بهت زده نشستم دارم نگاه میکنم
فکرای زیادی تو سرم دارم
اما نمیدونم چکار کنم
چون هر مشکل به چند جای زندگیم وصله...
روحیه امم خیلی ضعیف شده و افسرده ام
بچه ها بنظرتون اینا ک گفتم نتیجه دعا و طلسمه ؟
یا اشتباهات خودمه ؟
اگر دعا و طلسمه من میخوام بازم زندگیمو از صفر بسازم بیام بالا نکنه بازم با جادو بلا سرم بیارن ؟ باید چکار کرد ؟
نه الان ۶ و ۷ ساله نمیرم
فقط عید نوروز
و دو سه بار وسط سال در حد سر زدن
غذا هم خونشون چند ساله نمیخورم حتی میوه و شیریتی و چایی و اینا هم نمیخورم خونه اشون
تقریبا قطع رابطه ایم
فقط سلام و علیک رو نگه داشتم بخاطر شوهرم
الان میگم نکنه بازم با این همه سختی پاشم زندگیمو از نو بسازم و بازم بیان با جادو همه چیزو خراب کنن
بعد میگم نه بابا جادو وجود نداره . این اتفاقا بخاطر ساده لوحیایه خودم بوده
بعد ته دلم میترسم
میگم نکنه واقعی باشه و بازم مثلا بیام مغازه بزنم و دوباره همین بشه !
یا نکنه مثلا ماشین خوب بخرم و بفهمن و ببینن و جادو بیارن و اون ماشین بشه بلای جونم و ....
کاش خدا نااااابود کنه اینارو
من این چیزا با عقلم جور درنمیاد
اعتقاد ندارم
ولی همش ته دلم میگم نکنه راستی راستی سرنوشتم بازیچه دست یک زن شیطان شده
