سلام خانما
من دیگه نمیدونم چیکار کنم با این مادر حرومزادم
هزاران بار دعوامون شد بعدش من گذشت کردم من اومدم دوباره باش حرف زدم
بهش گفتم به نفعته ک اخلاقتو درست کنی
میگفت باشه . دوروز خوب بود باز دوباره هار میشد
ده روز پیش دعوا کردیم بم گفت جن.ده منم گفتم جن.ده خودتی و خاهر و مادرت زنیکه کثافت ب دختر خودت ک ناموسته از خون خودته میگی جن.ده
کلی نفرین کرد ک خیر نبینی الهی از جونیت و جون مرگ شی
منم جوابشو میدادم اومد حمله کنه بزنه منم محکم کوبیدم تو دست و صورتش صورتشو چنگ زدم
وسایلشو از اتاقم ریختم بیرون
ی هفته محل سگ نمیدادم بهش
دیدم خودش میومد حرف میزد بام
منم سرد سردی رفتار میکردم باش
باهاش صحبت کردم گفتم بار اخرت باشه ازین حرکاتا ازت سرمیزنه
دلم خون بود از دستش ولی گفتم بذا بش فرصت بدم شاید ادم شد!
الان باز دوباره بحثمون شد
ی رفیق اشغالتر تر از خودش داره ک مدام منتظرن ببینن کی چیکار میکنه اینا اطلاعات جمع کنن بهم دیگه خبر بدن.
الان داشت درمورد ینفر با رفیقش تلفنی حرف میزد من همینطوری ک اومدم رد بشم گفتم اره اره زود برو اطلاعات بده
وقتی قط کرد اومد گف بتوچه تو چیکار داری تو فلانی بیساری
منم حسابی درشت بارش کردم
چیکار کنم با این زنیکه زبون نفهم
روانمو داغون کرده ادم نمیشه منو بابامو پیر و کور کرده
از طرفی نمیتونم رفتاراشو ب بابام بگم
چون از اینکه قبلا با کسی بودم خبر داره
ببینین اینقد ک حرومزادس ک تو دعواها میگع منم ب بابات میگم ک با پسر دوست بودی!
ما کلا دوهفته ارتباط داشتیم ک حضوری نبود و یارو اومد گف قصدم ازدواجه
منم گفتم باهاش اشنا میشم بیینم چطوریاس اوضاش بعد لازم شد ب خانوادم میگم .
ب نتیجه نرسیدیم کات کردم
و منه احمق اومدم گذاشتمش کف دست این جن.ده حالا هروز تو هر بحثی تهدیدم میکنه